روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق
بایگانی

بسم الرب الشهدا و صدیقین

دستم بند شد تا شب! رفیقمان تماس گرفت، گفت:
دست شما درد نکنه بابت مطلب شهداتون!!!خیلی زحمت کشیدید!
گفتم: به جان خودم وقت نکردم! برام کار پیش اومد، واقعا شرمنده ام! انشاالله فردا صبح مطلب رو میزارم. مشکلی که نیست؟!
آخر دو روز، قبل از بزرگداشت شهدا به من گفته بود یک پست آماده کن، حال از آنجا که گل پشت و رو ندارد جلوی رویتان میگویم، مانده بودم چه چیز بنویسم! قصد داشتم تا مثل خیلی از سایت ها که در همین جا موس همه شان را میبوسم وصیت نامه، شهدا آماده کنم بگویم شهید رضا پناهی چنین گفت،خرازی  چنان گفت و  همت که دیگر جای خود دارد تفحصی به این فضای مجازی زدم و خوشبختانه کاملا منصرف شدم!!!
نیاز به یک چیز نو داشتم، دلم اینطور میگفت، تا اینکه صبح یادم افتاد به متن طنزی که چند وقت پیش در یک وبلاگ خوانده بودم:
رهبر ما آن جوان ۱۳ ساله ای است که فیلتر شکن به خود میبندد و با سرعت ۵ کیلو بایت فیلم ۲ گیگابایتی دانلود میکند!!!
آن روز میخواستم برایش نظر بگذارم،انتقادش کنم،بگویم آخر مرد حسابی، با هر چیزی که مردم را نمی خندانند ولی،اما،خب، نشد! اما حال اینجا، و از آنجا که باز گل پشت رو ندارد پشت سرش میگویم، بلند هم میگویم:
خب باشد!قبول، این رهبر شما، انشاالله خداوند با همین محشورتان کند!!!
اما رهبر ما سوای رهبر شماست، اگر قرار به تبلیغات است که رهبر ما نیاز به تبلیغات ندارد چرا که اصلا خودش شده است سکوی تبلیغاتی! اما برای آنکه عدو نگوید ملت لال است، میگویم باشد ، بسم الله، این هم رهبر رهبر ما:
رهبر رهبر ما، رهبری بود، هست و خواهد بود که پیر خمین ما، در وصفش فرمود، او رهبر ما بود، هست و خواهد بود!
رهبر رهبر ما، رهبری بود، هست و خواهد بود که کتک میخورد، نه از ناز شست پدر، بلکه از ضرب سخت ساواک! به خاطر پخش اعلامیه های تنفیذ کننده حکم رهبر اش. آری او کتک خورده بود، هست و خواهد بود!
رهبر رهبر ما، رهبری بود، هست و خواهد بود که با دست خالی، کلی لباس و اسلحه  از عراقی ها به غنیمت گرفت. فرمانده گفت: کار خودت بود؟ من میگیوم! با جرات هم میگویم،کار خودش بود، هست و خواهد بود!
رهبر رهبر ما، رهبری بود، هست و خواهد بود، که نه در شاخ تهران،نه در ناز نعمت،نه با مچ بند سبز،نه در میدان فتنه بلکه در شهر قم،در روستای کوچک سراجه و با کمربند نارنجک و در میدان جنگ، بود، هست و خواهد بود!
رهبر رهبر ما، رهبری بود، هست و خواهد بود که فهمید پشت خط مقدم ماندن سود ندارد و پنج تانک عراقی فرار را بر قرار ترجیح میدهند،وقتی می فهمند او بود، هست و خواهد بود!
رهبر رهبر ما، رهبری بود، هست و خواهد بود که رهبر تو، نیش خند زد به خون او در حالی که او بود، هست و خواهد بود!
رهبر رهبر ما، رهبری بود، هست و خواهد بود که جانش نه گنجینه ترکش ها، بلکه گنجینه ی پرتو انوار اللهی بود، هست و خواهد بود!
رهبر رهبر ما، رهبری بود، هست و خواهد بود که خون داد برای رهبر تو،بدان که نیست میشود رهبر تو اما نترس چرا که او بود، هست و خواهد بود!
و از آن جهت به این هجمه میگویم بود، هست و خواهد بود که در ذهنت بماند بود،هست و خواهد بود و من تنها نیستم که میگویم بود،هست و خواهد بود بلکه رفقا و پروردگارش هم میگویند بود، هست و خواهد بود:
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (۱)
چرخش به بالا میکنم، من کیستم؟! تصدیق میکنم خدایش را که میگوید بود، هست و خواهد بود:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ (۲) آری او زنده بود، هست و خواهد بود!
وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ(۳) آری او امتحان شده بود، هست و خواهد بود!
وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللّهِ وَرَحْمَهٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ(۴) آری او رحمت شده بود، هست و خواهد بود!
قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ(۵) آری او خونش تضمین شده بود، هست و خواهد بود!
وَمَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیُقْتَلْ أَو یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا(۶) آری او دارای پاداش عظیمی بود، هست و خواهد بود!
وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَهَا لَهُمْآری(۷) آری او سعادتمند بود، هست و خواهد بود!
وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ۸ آری او برترین روزی را از خدا گیرنده بود، هست و خواهد بود!
فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (۹) آری او صاحب باغ و نهر روان بود، هست و خواهد بود!
فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۰) آری او در حال شادمانی بود، هست و خواهد بود!
از روایت فتح برایت میگویم صدای گرم آوینی:
خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق می‌توان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای‌شان زیر تانک‌های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما… راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی‌یابند. گردش خون در رگ‌های زندگی شیرین است. اما ریختن آن در پای محبوب، شیرین‌تر… شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی‌انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
آری دیگر بس است “رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش ازصدها زبان و قلم ما بزرگتر است ، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید”(۱۱)
راستی آیا رهبر تو  هنوز آن طفل ۱۳ ساله ای است که فیلتر شکن به خود میبندد و با سرعت ۵ کیلو بایت فیلم ۲ گیگابایتی دانلود میکند؟!
شاید حالت به هم خورد از این همه بود،هست و خواهد بود، اما اصلا برای آنکه حالت به هم بخورد میگویم، بود، هست و خواهد بود!!!
تهیه شده در سایت نصر۱۹
پی نوشت ها:
(۱)هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏ اند مرده مپندار بلکه زنده ‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده می‏شوند(۱۶۹ آل عمران)
(۲) و به کسانی که در راه خدا کشته می شوند ، مرده نگویید بلکه آنان زنده اند ولی شما در نمی یابید(۱۵۴ بقره)
(۳)اگر خدا می خواست، از کفار انتقام می کشید و همه را بدون زحمت جنگ شما، هلاک می کرد، این برای آزمایش خلق نسبت به یکدیگر است.(۴سوره آل عمران)
(۴)و اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید قطعا آمرزش خدا و رحمت او از[همه] آنچه[آنان که گفتند اگر نزد ما[مانده]بودید نمی‏مردید و کشته نمی‏شدید]جمع می‏کنند بهتر است(۱۵۷آل عمران)
(۵)بگو آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید. یا به شهادت می رسیم و یا پیروز می شویم. در هر حال خداوند خون شهید را تضمین کرده و آن را هدر نمی داند.(۵۲ سوره توبه)
(۶)کسی که در راه خدا جهاد کند، و در راه خدا شهید گردد، یا پیروز شود، پاداش بزرگی به او عطا خواهیم کرد.(۷۴نساء)
(۷)کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را ضایع نگرداند و آنان را به سعادت هدایت کند و امورشان را اصلاح نماید و به بهشتی که قبلاً مقامات آن را به آنها شناسانده است، واردشان می سازد.(۴-۶محمد)
(۸)آنان که در راه رضای خدا، از وطن هجرت نمودند و در راه دین خدا کشته شدند و یا مرگشان فرا رسید، البته خداوند، رزق و روزی نیکوئی در بهشت جاویدان نصیبشان میگرداند که همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است. خداوند به آنان در بهشت منزلی عنایت کند که بسیار به آن راضی و خوشنود باشند.(۵۸ و ۵۹ سوره حج)
(۹) پس کسانى که هجرت کرده و از خانه‏ هاى خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده‏ اند بدهی هایشان را از آنان می‏زدایم و آنان را در باغهایى که از زیر [درختان] آن نهرها روان است درمی ‏آورم [این] پاداشى است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست(۱۹۵ آل عمران)
(۱۰)به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‏ اند شادى می‏کنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین می‏شوند (۱۷۰ آل عمران)
(۱۱)سخنان امام خمینی(ره) بعد از شنیدن خبر شهادت شهید حسین فهمیده

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

زنده نگه داشتن یاد و نام و راه شهیدان راهبرد حقیقی ملت ایران برای تحقق اهداف والای انقلاب اسلامی و عزت و سرافرازی ایران عزیز است
از بیانات مقام معظم رهبری(16/4/83)

می دانیم که شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند .
می دانیم که شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصلشان عند ربهم یرزقون اند .
می دانیم که چهره های برجسته شهدا همچون ستاره درخشان راه انقلاب را نشان می دهند .
می دانیم که علیرضا قزوه سروده : ‌شب امشب شور شیرینی است در من / نماز گریه تسکینی است در من / به جوش آمد دوباره خون مردی / تو اما ای دل غافل چه کردی؟ / بخوان امشب به آهنگ جدایی / “کجایید ای شهیدان خدایی”
می دانیم که …
یادواره می گیریم و کنگره شهدا ، پاسداشت می گیریم و به مادران و پدران شهدا نشان ملی اعطا می کنیم و به خیال خام می خواهیم یاد شهدا را زنده نگه داریم که کمتر از شهادت نیست .
این دانستن ها و این مراسمات بسیار زیبا و صد البته مورد نیاز است تا بلکه مقداری از نابسامانیهای فرهنگی را کاهش دهد . اما برای ترویج فرهنگ شهادت و ایثار چه کرده ایم ؟؟؟ برای شناخت انگیزه رهبر سیزده ساله چه کرده ایم ؟؟؟ بارها نام او را بر زبان آورده ایم به گونه ای که تمام ایرانیان نامش را شنیده اند ، اما چند نفر می دانند که پس از شهادت او چه شد ؟؟؟ پس از انفجار آن تانک ، چه بر سر بقیه نیروهای تجاوز گر آمد ؟؟؟ و آیا می دانیم راوی این حادثه کیست ؟؟؟
می دانیم شهادت چیست و به چه کسی شهید می گویند .
نه ، نه ، نه … به خدا قسم که نمی دانیم …
که اگر می دانستیم مقام و جایگاه شهدا را نردبان رسیدن به اهداف حقیر و دنیوی خود نمی کردیم .
که اگر می دانستیم جانبازان ، این شهیدان زنده را به حال خود رها نمی کردیم .
که اگر می دانستیم فقط در بحبوحه تبلیغات انتخاباتی از خانواده شهدا و جانبازان یاد نمی کردیم .
که اگر می دانستیم برنامه روایت فتح نیمه شبها پخش نمی شد، آن هم برای پر کردن کنداکتور پخش بیست و چهار ساعته .
که اگر می دانستیم سینمای دفاع مقدس به لودگی و دلقک بازی تبدیل نمی شد .
که اگر می دانستیم یک ویژه نامه چاپ نمی کردیم که در تمام صفحاتش عبارت جنگ و برادر کشی باشد و با غرور می گفتیم دفاع مقدس .
که اگر می دانستیم یک نیم صفحه مقاله نمی نوشتیم تا مذمت کنیم شهید امر به معروف و نهی از منکر را .
که اگر می دانستیم اختلاس هزار میلیاردی نمیکردیم در جاییکه یک جانباز شیمیایی برای کرایه دستگاه تنفسی منتظر وام قرض الحسنه است .
که اگر می دانستیم اطرافمان پر نبود از خواص بی خاصیت .
که اگر می دانستیم هرگز فریاد ” اَین عمار ” بر نمی خواست .
که اگر می دانستیم تمام تلاشمان برای زنده نگه داشتن فرهنگ شهادت منحصر نمی شد به چند عکس و کلیپ در سایتها و و بلاگهایمان
که اگر می دانستیم …
تا به حال چند وصیت نامه از شهدا خوانده ایم ؟؟؟ با بسیجی ها هستم ، کسانی که خود را سرباز ولایت می دانند ، با حزب اللهی ها ، با و لایتی ها ، به بیرون از این وادی که ایرادی وارد نیست ، به خودمان ایراد می گیرم که می دانیم اما به آنچه می دانیم ، ایمان نداریم . ما چه کرده ایم ؟؟؟ ما برای ترویج و تبیین فرهنگ مجاهدت و ایثار چه کرده ایم ؟؟؟ برای زنده نگه داشتن یاد شهدا که کمتر از شهادت نیست چه کرده ایم ؟؟؟
بعد از شهدا چه کرده ایم … ؟؟؟
از خودمان شروع کنیم . ما که ادعا داریم در این وادی قدم می زنیم ولی تا مناسبتی نباشد و یا سفارشی ، همین قلم رقصانی را نداریم و اگر داریم ، خدا می داند در پشت آن چه اهداف و آرزوهایی وجود دارد .
قطعاً شهدای ما که از بطن همین مردم و امثال شما برخواسته اند ، مریدان حسین بن علی (علیه السلام) بودند و نهایت آمال و آرزویشان آن بود که در راه ایشان سیر سلوک کنند و اگر بگوییم و ادعا کنیم مسیر شناخت اندیشه و تفکر سرور و سالار شهیدان نیاز به شناخت تفکر شهادت طلبی یاران روح الله دارد ، سخنی به گزاف نگفته ایم .
دوستی به کنایه می گفت این روزها رنگ قرمز پرچم کمرنگ شده است .
گفتم رنگ قرمز پرچم از خون شهداست ، کمرنگ نمی شود … اما از سستی ما است که گرد و غبار فراموشی بر آن نشسته …

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

مجموعه ای از پوستر های وصیت نامه شهدا که توسط معاونت سایبری پایگاه امام رضا(ع) طراحی و منتشر می شود.

 

 پوستر شهید محمود احمدی

 پوستر شهید مهدی رجب بیگی

 پوستر سردار شهید نورعلی شوشتری

 پوستر شهید جعفر باقر صاد

 پوستر شهید محمدعلی معینی

 پوستر شهید محسن شکری قلعه سفیدی

 پوستر شهید سید مجتبی هاشمی

 پوستر شهید علی اصغر اسماعیلی

 پوستر شهید سید کریم حسینی

 پوستر شهید سید مرتضی آوینی

 پوستر شهید محمد ابراهیم همت

 پوستر شهید علی اکبر شیرودی

 پوستر شهید مهدی زین الدین

 پوستر شهید نوجوان مهرداد عزیز الهی

 پوستر پاسدار شهید حسن فلاح نژاد

 پوستر شهید علی اکبر سیفی ابدی

 پوستر شهید محمد فاضل

 پوستر شهید محمد اسماعیل اعتضادی

 پوستر جانباز شهید احمد بابکان

 پوستر شهید علیرضا شهبازی

 پوستر شهید ولی مزارعی

 پوستر شهید مجید پازوکی

 پوستر شهید عباس بابایی

 پوستر شهید اسفندیار خادملو

 پوستر شهید محمد بروجردی

 پوستر شهید محسن خلیلی

 پوستر شهید حسن آجرلو

 پوستر شهید پرویز خیامیان

 پوستر شهید حسن برهانی

برای دانلود هر پوستر روی آن کلیک نمایید...

  • آشنای آسمان، گمنام زمین
مقام معظم رهبری در هنگام حضور در مناطق جنگی لباس نظامی می‌پوشیدند، روزهای جمعه که برای دادن گزارش جنگ به امام (ره) باید خودشان را به تهران می‌رساندند و برای اقامه نماز جمعه آماده می‌شدند.

خاطره رهبر انقلاب از جبهه

« ایشان وقتی به اتاق امام (ره) رسیدند شروع کردند به باز کردن بند پوتین‌هایشان در حالی که حضرت امام (ره) پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند به رهبر انقلاب نگاه می‌کردند.»

«وقتی ایشان وارد اتاق امام (ره) شدند و بر دستان رهبر کبیر انقلاب بوسه زدند، امام (ره) آرام به پشتش زد و فرمود زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود، ولی الآن می‌بینیم چقدر برازنده شما است.» که در این زمان مقام معظم رهبری بسیار شادمان شدند.

این خاطره به یاد ماندنی را ایشان در دیدار با طلاب و روحانیونی که در تاریخ 24 آبان 66 عازم جبهه بودند، نیز بازگو کردند.

***

خاطره‌ای از رهبر انقلاب در روزهای عاشورایی جبهه‌های حق علیه باطل :

در یکی از همین روزهایی که ما در خطوط جبهه حرکت می‌کردیم، یک نقطه‌ای بود که قبلاً دشمن متصرف شده بود، بعد نیروهای ما رفته بودند آن‌جا را مجدداً تصرف کرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید می‌کردم و به یگان‌ها و به سنگرها و به این بچه‌های عزیز رزمنده‌مان سر می‌زدم، یک وقت دیدم یکی دو تا از برادران همراه من خیلی ناراحت، شتابان، عرق‌ریزان، آشفته، آمدند پیش من و من را جدا کردند از کسانی که داشتند به من گزارش می‌دادند که یک جمله‌ای بگویم، دیدم که این‌ها ناراحتند گفتم چیه؟ گفتند که بله ما داشتیم توی این منطقه می‌گشتیم، یک وقت چشممان افتاده به جسد یک شهیدی که چند روز است این شهید بدنش در زیر آفتاب این‌جا باقی مانده.

کلمات را در فضا پراکند و در تاریخ گذاشت فریاد زد «بأبی المظلوم حتی قضی، بأبی العطشان حتی مضی» پدرم قربان آن کسی که تا آن لحظهء آخر تشنه ماند و تشنه‌لب جان داد

من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانی که مسئول بودند در آن خط و در آن منطقه، گفتم سریعاً این مسئله را دنبال کنید، جسد این شهید را بیاورید و جسد شهدای دیگر را هم که در این منطقه ممکن است باشند جمع کنید. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پاره‌ات یا اباعبدالله، این‌جا انسان می‌فهمد که به زینب کبری چقدر سخت گذشت، آن وقتی که خودش را روی نعش عریان برادرش انداخت، و با آن صدای حزین، با آن آهنگ بی‌اختیار، کلمات را در فضا پراکند و در تاریخ گذاشت فریاد زد «بأبی المظلوم حتی قضی، بأبی العطشان حتی مضی» پدرم قربان آن کسی که تا آن لحظهء آخر تشنه ماند و تشنه‌لب جان داد.

بیانات در خطبه‌های نماز جمعه 1367. 06. 04

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

به مادر قول داده بود برمیگرده

وقتی مادر تن بی سر فرزندش رو دید

لبخند تلخی زد

گفت

پسرم سرش میرفت قولش نمیرفت 

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

در چند قدمی شهادت بودند؛ خودشان را آماده می‌کردند برای رفتن تا بقیه بمانند؛ هر کدام از ۲۳۰ هزار شهید انقلاب و دفاع مقدس سفارش‌های زیادی داشتند، آنها از جان‌شان گذشتند و از ما خواستند تا مطیع ولایت فقیه باشیم، حجاب‌‌مان را حفظ کنیم، از نظر علمی در جهان برتر باشیم، انقلاب اسلامی را یاری کنیم و… رسیدن به تمام خوبی‌ها.

در میان ورق‌های تاریخ دفاع مقدس، عهدنامه‌‌هایی به چشم می‌خورد که همسنگران باهم عهد بستند که راه‌ را ادامه دهند، اگر از این جمع هر کدام شهید شدند، دیگری را شفاعت کنند و این عهدنامه می‌ماند تا روزی که این دوستان دوباره دور هم جمع شوند.

نیروهای دیده‌بانی گردان ادوات لشکر ۲۲ انصارالحسین(ع) در دوم دی ماه ۱۳۶۵ عهدنامه‌ای نوشتند؛ این عهدنامه پیش از عملیات «کربلای ۴» نوشته شده بود و برخی رزمندگان آن را در عملیات «کربلای ۵» امضا کردند.

در این جمع از امضا کنندگان، فرهاد ترک، حسین رضایی، حسین سلیمی، علی‌اکبر درشته و علی‌رضا نادری به شهادت رسیدند.

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

حرف اول و آخرشان امام بود. ولایت ایشان را به حقیقت پذیرفته بودند و کاری نمی‌کردند جز برای پیشبرد فرامین امام. در ورق زدن وصایای شهدا پیامی نبود، جز پیام امام و شهدا، درخواستی نداشتند جز پشتیبانی از ولایت فقیه که نکته کلیدی در پیروزی اسلام است.

در ادامه بخش‌هایی از وصایای شهدای دفاع مقدس را می‌خوانیم:

شهید رمضان رضایی‌برزانی تولد ۱۳۳۸، شهادت ۱۳۶۲ از شهدای اصفهان می‌گوید: سعی کنید قبل از هر چیز به اسلام فکر کنید، دست از تفرقه بردارید و این قدر قلب امام را به در نیاورید.

شهید محسن خوب‌بخت تولد، ۱۳۴۰، شهادت ۱۳۶۰ از شهدای تهران بیان می‌کند: برادران و خواهران! تنها پیروزی ما، یعنی پیروزی اسلام به چند نکته بستگی دارد؛ اعتقاد و ایمان به خدا، یکپارچگی شما، پرهیز از تفرقه و نفاق، اطاعت بی‌چون و چرا از رهبر بیدار امام امت.

شهید رجب‌علی امیری تولد ۱۳۴۴، شهادت ۱۳۶۱ از شهدای شاهرود در وصیت نامه خود تأکید دارد: یک وصیت به ملت عزیزم دارم و آن این است که ملت قهرمان و شهیدپرور ایران، مبادا امام بزرگوار را تنها بگذارید، مبادا از ولایت فقیه دوری کنید، باید راه شهیدان عزیزمان ادامه دهید و نگذارید که این سرسپردگان آمریکا، میان شما و روحانیون مبارز تفرقه بیندازند؛ شما باید با یکدیگر باشید، از ولایت فقیه حمایت کنید و دشمنان را سرکوب کنید.

شهید میرزا رضا بیگلری تولد ۱۳۳۴، شهادت ۱۳۶۲ از شهدای همدان می‌گوید: ما هنوز امام را خوب نشناخته‌ایم؛ قدر این امام بزرگوار را نمی‌دانیم؛ دشمنان، امام را خوب می‌شناسند و می‌دانند که امام با تمام مستکبرین و ظالمین مخالف است.

شهید رضا انفرادی تولد، ۱۳۴۴، شهادت ۱۳۶۶ از شهدای میاندوآب بیان می‌دارد: ای عاشقان الله، بیایید چون پروانه دور شمع وجود رهبر کبیر انقلاب بگردیم، تنها راه سعادت راه امام و خط امام است و دیگر همه چیز باطل.

شهید ابراهیم دهقان تولد، ۱۳۴۳، شهادت ۱۳۶۲ از شهدای کرج می‌گوید: ای مردم مسلمان! در وجود امام بیشتر دقت کنید، سعی کنید عظمت او را بیابید و امام را الگوی تقوا و ایمان و اخلاص خود قرار دهید.

شهید رضا احسانی‌فر تولد ۱۳۴۲، شهادت ۱۳۶۳ از شهدای آبدانان در وصیت نامه خود بیان کرده است: اگر خدای نکرده شما لحظه‌ای غفلت کنید، بار دیگر استکبار جهانی بر گردن اسلام و شهید ۱۶ ساله سیدمحمدحسین امامی‌الطریقمملکت ما حلقه می‌افکند.

شهید سید محمدحسین امامی‌الطریق تولد ۱۳۴۹، شهادت ۱۳۶۵ از شهدای تهران می‌گوید: عزیزان! شهدا سه امانت بزرگ امام، اسلام و انقلاب را به دست شما سپرده‌اند؛ امانت‌هایی که خود تا سر حد شهادت از آن پاسداری نموده‌اند؛ اکنون بر شماست که با ایثار و فداکاری ادامه دهنده راه آنها باشید.

  • آشنای آسمان، گمنام زمین
 

emam-zaman8-n2

شرح ماجرای خواندنی یک پینه دوز که امام زمان (عج) به سراغ او می‌رفت توسط مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهران

در زمان کودکی من، مرحوم والد ما با یکی از اولیاء خاصّ خدا ارتباط داشت. تشرّف آن ولیّ خدا به حضور امام زمان«صلوات الله علیه»، قابل انکار نبود. ایشان یک مغازة پـینه‏ دوزی هم در بازار داشت. حتّی ایشان می‏‌گفت: گاهی آقا شب‏های جمعه یک‏ دفعه می‏ آیند، می‏‌فرمایند: بیا برویم کربلا زیارتی کنیم و برگردیم. با آقا می‏‌روم کربلا و بر می‏‌گردم. این‏ها خواب و قصّه و داستان نیست.

مرحوم والد ما می‏‌گفت: آقا تشریف می‏‌آورند پیش ایشان، نه این، خدمت آقا برود. پدرم گفت که از او پرسیدم: فلانی! گفت: بله! گفتم: چه شده است که ایشان تشریف می‏‌آورند آنجا پیش تو؟! گفت: اتّفاقاً خودم همین سؤال را از آقا پرسیدم که چطور شده که شما می‏‌آیید اینجا پیش من احوالم را می‏‌گیرید؟ ایشان به من فرمودند: برای خاطر اینکه در تو هیچ هوای نفس نیست. وقتی از حبّ به دنیا تخلیه شدی، ولی الله اعظم دستت را می‌گیرند..

مگر کسی که حبّ دنیا، چه مالش و چه جاهش پیکره‌اش را گرفته باشد، می‌تواند خدمت امام زمان«صلوات الله علیه»، برسد تا حضرت ایصال به مطلوب بفرمایند؟!…

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

 

نشسته بود روی جعبه ی مهمات عقب وانت بار ، کنار کوهی از کنسرو .
« بفرما برادر ! این هم از سهما شما ... نفر بعدی».
جلوتر رفتم. ما با هادی رفیق بودیم و بی رودربایستی .
« هادی جان! خدا خیرت بده ، آقایی کن و امروز سهم سنگر ما رو یک کمی چرب تر کن ، آخه مهمون داریم».
چیزی نگفت. سهمیه ما را جفت و جور کرد و به طرفم گرفت: بفرما برادر!
گرفتم. نایلون را که باز کردم ، فقط همان سه کنسرو همیشگی بود با یک بسته نان.
نگاهش کرم. حواسش جمع کار بود. صدایش زدم.
« هادی آقا ! خوب بود گفتم که مهمون داریم. بابا دستخوش! این که از هر روز هم کمتره.یعنی می فرمایید ما مهمونمو نو گرسته بفرستیم بره ؟!
هادی نگاهی معنی داری به من انداخت و گفت: معذرت ... جریان داره.
« تا دیروز من جزو آمار غذایی اینجا محسوب می شدم ، اما امروز دیگه نه؛ راستش رو که بخوای ، سر ریزی که تا دیروز به شما می دادم سهمیه ی خودم بود؛ دیگه نمی تونم حق کسی دیگه ای رو به شما بدم».
شوکه شده بودم؛ گوشهایم داغ شده بود و کلّم ام سوت می کشید؛ از خودم متنفر شده بودم؛ حس کردم تمام چیزهایی که در این مدت خوده ام ، در حلقم گره خورده است.
بی اختیار زدم زیر گریه. فکر این که هادی این همه روز چیزی نمی خورده و سهمش را به من می داده ، بر وجدانم شلاق می زد. هادی با نگاه مهربانش مرا دلداری داد. دیگر نمی توانستم به چشمهایش نگاه کنم.
روای : حمید دلبریان (دوست و همرزم شهید هادی عاقبتی)
منبع : کتاب تاک نشان

  • آشنای آسمان، گمنام زمین
 

 

وقتی به خانه می آمد ، من دیگر حق نداشتم کار کنم .
بچه را عوض می کرد ، شیر برایش درست می کرد. سفره را می انداخت و جمع می کرد ، پابه پای من می نشست ، لباس ها را می شست ، پهن می کرد ، خشک می کرد و جمع می کرد .
آن قدر محبت به پای زندگی می ریخت که همیشه به او می گفتم : درسته که کم می آیی خانه ؛ ولی من تا محبت های تو را جمع کنم ، برای یک ماه دیگر وقت دارم .
نگاهم می کرد و می گفت : تو بیش تر از این ها به گردن من حق داری .
یک بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام می شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان می دادم تمام این روزها را چه طور جبران می کردم.

                                                                      شـادی روح شــهدا صــلوات 
  • آشنای آسمان، گمنام زمین