روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزاد» ثبت شده است

آزادسازی سوسنگرد از جمله موفقیت‌های اثرگذار جنگ تحمیلی است . امیر سرلشگر محمد سلیمی ، فرمانده‌ی سابق ارتش جمهوری اسلامی ایران که آن زمان ریاست ستاد جنگ‌های نامنظم را برعهده داشت ، از روزهای حساس منتهی به آزادسازی سوسنگرد و نقش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این پیروزی می‌گوید :
۲۲ آبان ۱۳۵۹ ، ستوان اخوان به من زنگ زد و گفت : ما سخت در زیر آتش دشمن هستیم ، محاصره لحظه‌ به ‌لحظه بیشتر می‌شود و آذوقه‌ی ما هم تمام شده است . خواستم اول شرایط فعلی سوسنگرد را به شما بگویم و بعد هم در این بی‌آذوقه‌ای بگویم که تمام مغازه‌های سوسنگرد باز است ولی صاحبان آنها رفته‌اند . من نمی‌دانم اجازه دارم که بروم از این مغازه‌ها یک‌ مقدار بیسکویت و مواد غذایی بردارم یا نه . شما از حضرت آقا سؤال کنید که تکلیف من چیست؟ حضرت آقا برای اقامه‌ی نماز جمعه در تهران تشریف داشتند . به ستوان اخوان گفتم : از کجا تلفن می‌کنی؟ دیروز که سوسنگرد بمباران شد ؟ گفت : مقداری سیم گیر آوردم و از این تیرهای چوبی که برای تلفن بود بالا رفتم و این را وصل کردم . شما بگویید که تکلیف من چیست ؟
من صبح جمعه ، ۲۳ آبان با حضرت آقا تماس گرفتم . گزارش این افسر را به عرض ایشان رساندم . به ایشان عرض کردم : آن قولی که بنی‌صدر به شما داده بود و از سرهنگ قاسمی قول گرفته بودید که برای سوسنگرد تلاش‌هایی کنند و گشایشی به وجود بیاورند و فشار را از روی مردم بردارند ، بنی‌صدر این اجازه را به سرهنگ قاسمی نمی‌دهد . آن قولی که بنی‌صدر به شما داد ، عمل نشده است . این مطلب را به عرض حضرت آقا رساندم . ایشان ابتدا به منزل حضرت‌ امام (ره) تشریف ‌بردند و گزارش جنگ را به عرض ایشان ‌رساندند . از آن‌جا هم به شورای ‌عالی ‌دفاع رفتند و همین مطالب را در شورای‌‌ عالی دفاع مطرح فرمودند . بنی‌صدر در آن جلسه گفته بود که من دنبال کار هستم ، پیگیری می‌کنم و شما نگران نباشید . وقتی ما این را شنیدیم ، خیلی خوشحال شدیم .
روز ۲۴ ام گذشت . صبح روز ۲۵ ام ، حضرت آقا به اهواز تشریف آوردند . من گزارشی را به عرض ایشان رساندم و گفتم : وضع این‌طور است . بنی‌صدر به قول خود عمل نکرده است . این هم که در شورای‌ عالی دفاع به شما گفته که من اقدام می‌کنم ، در این ۴۸ ساعت ، من آثار و قرائنی از اقدام ندیده‌ام . اگر قرار است تیپ یا یگانی جابه‌جا شود ، قرائن‌ آن مشهود است . ما از حرکت دشمن در جبهه می‌فهمیم که استعداد آن چقدر است ، ترکیب آن چیست ، چه کاری می‌خواهد بکند . برآورد وضعیت می‌کنیم . من آثاری در این ۴۸ ساعت از این کار ندیدم .
حضرت آقا گوشی را برداشتند و با بنی‌صدر در اهواز صحبت کردند . به بنی‌صدر با تحکم ‌فرمودند : این وضع نمی‌شود ادامه پیدا کند . پس کِی می‌خواهید حرکت کنید ؟ این‌قدر زمان گذشت . بنی‌صدر گفت : بسیار خوب ، حرف شما را قبول دارم . شما به ستاد لشکر بروید و نیروهای آن‌جا را تشویق کنید . من هم دستور این کار را می‌دهم . حضرت آقا با خوشحالی گوشی را گذاشتند . نزدیک ظهر بود . نمازشان را خواندند و بعد از ظهر برای شرکت در جلسه‌ای به لشکر رفتند . چون من مأموریت داشتم ، دیگر در خدمت ایشان نبودم.  آقای دکتر چمران هم در منطقه نبود . سرهنگ قاسمی ، سرلشکر ظهیرنژاد (فرمانده‌ وقت نیروی زمینی) سرلشکر فلاحی (جانشین وقت ریاست ستاد مشترک) آقای غرضی (استاندار) و افراد دیگری هم بودند . از چگونگی آن جلسه خبری ندارم .
همان شب ایشان برگشتند و برای نماز مغرب به ستاد جنگ‌های نامنظم آمدند . پس از نماز ، من از ایشان سؤال کردم : داستان چه بود ؟ آن‌جا چه شد ؟ ایشان فرمودند : بحث زیادی شد . قرار شد دستور عملیاتی نوشته و صادر شود . گفتم : در بند مأموریت دستور عملیاتی چه قید شد ؟ فرمودند : در بند مأموریت آمده که لشکر ۹۲ اهواز مأموریت دارد در منطقه‌ی عمومی سوسنگرد ، تک کرده ، سوسنگرد را از محاصره خارج و محور سوسنگرد- حمیدیه- اهواز را تأمین کند .
دیدم که مأموریت بسیار خوبی است . گفتم : در بند تدبیر سازمان چه آمده ؟ فرمودند : قرار شد تیپ ۳ لشکر اهواز در شمال کرخه به آبادی سوهانیه بیاید و از آن‌جا با دشمن درگیر شود . تیپ‌ ۲ هم مأموریت دارد به عنوان تلاش اصلی .‌ تعدادی از نیرو‌های سپاه هم در میان آنها بودند . نیروهای جنگ‌های نامنظم هم در نوک حمله به عنوان خط‌شکن هستند و مأموریت فردا اجرا شود . گردان ۱۴۸ پیاده هم از مشهد آمده بود . یک گروهان زرهی هم از شیراز آمده بود . این را هم به آن تیپ مأمور کردند . گروه ۱۴۸ با عنوان احتیاط تیپ ، در منطقه‌ی اهواز بود .
خوشحال شدم و به حضرت آقا عرض کردم : چرا این مطالب را محکم بیان نمی‌کنید ؟ جلسه‌ی پُربرکتی داشتید . دستور عملیاتی را که فرمانده‌ لشکر می‌نویسد ، ما مُهروموم می‌کنیم و همان‌جا صادر می‌کنیم . ایشان فرمودند : نگرانی دارم . موارد زیادی تا به حال بوده که یک کار نظامی شروع شده ، به ‌جاهایی هم رسیده و نتایجی هم حاصل شده است ، اما اواخر کار بدون این‌که به نتیجه برسیم ، دستور آمده که متوقف شویم . یک چاهی کنده‌اند ، یک ‌متر مانده به آب برسد که می‌گویند بایستید . چرای آن معلوم نیست . می‌ترسم که این هم از همان سنخ باشد .
در همین گفت و شنود ، تلفن زنگ‌ زد . حضرت آقا گوشی را برداشتند . آقای اشراقی ، داماد امام بود و گفت : حضرت‌ امام سلام رساندند و فرمودند که اوضاع جنگ چطور است؟ حضرت آقا فرمودند : اوضاع جنگ این‌طور است که فردا قرار است یک عملیات سرنوشت‌ساز شروع شود ، اما من نگران هستم ؛ مگر این‌که حضرت‌ امام دستوری بدهند و ببینیم که چه کار باید بکنیم . آقای اشراقی بعد از ده دقیقه دوباره تلفن زد و گفت : این موضوع را به عرض امام رساندیم . ایشان مقرر فرمودند : تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود . در ضمن تیمسار فلاحی باید شخصاً مباشر در عملیات باشند . مباشر عملیات یعنی به عنوان چشم کسی که فرمان را صادر کرده ، تا عملیات را از نزدیک ببیند و نظارت کند و گزارش بدهد .
شب شده بود . نزدیک ساعت دوازده نیمه‌شب بود که آقای اشراقی این موضوع را اعلام کرد ، ولی حضرت آقا باز هم بسیار نگران بودند . از سوسنگرد و جاهای دیگر خبرهای ناگواری می‌آمد . همین که این کار نشود ، برای ایشان خیلی سنگین بود . ساعت دوازده شب رفتیم تا کمی استراحت کنیم . نزدیک به یک بامداد شده بود که آقای چمران آمد و ما را بیدار کرد و گفت که طرح به هم خورده است . بنی‌صدر دستور داده که تیپ ۲ فردا وارد عمل نشود . حضرت آقا بدون معطلی گوشی را برداشتند و با پاسگاه فرماندهی نیروی زمینی (مرحوم ظهیرنژاد) در دزفول تماس گرفتند . صحبت ایشان با مرحوم ظهیرنژاد خیلی جالب بود .
حضرت آقا از ایشان پرسیدند : شما برای چه این دستور را دادید ؟ جواب داد : من این دستور را ندادم . این دستور را بنی‌صدر داده است . بنی‌صدر گفته برای این‌که ‌کارهای مهم‌تری در اهواز داریم و این تیپ هم یک تیپ نادر و پرتوان است ؛ تیپ خوبی است . اگر این تیپ در عملیات فردا شرکت کند ، انهدام آن حتمی است . من به عنوان جانشین فرماندهی کل ‌قوا صلاح نمی‌دانم این تیپ آن‌جا منهدم شود . مرحوم ظهیرنژاد به حضرت آقا گفت : من هم باید دستور را اجرا کنم ، مگر این‌که خلاف آن صادر شود . حضرت آقا فرمودند : تا وقتی که خبر آن صادر شود ، به چیزی که می‌گویم گوش بده . این حرف قابل اعتنا نیست . به این حرف نمی‌توان توجه کرد . اصلاً این‌که می‌گویید تیپ منهدم می‌شود ، برای چه منهدم شود ؟ منهدم نخواهد شد . شما موظف هستید تیپ را از رده خارج نکنید . عین همان تصمیمی که در لشکر گرفته شده ، فردا عمل کنید . در ضمن حضرت‌ امام این امر را فرمودند . شما موظفید این امر را همین امشب به اطلاع بنی‌صدر برسانید . وقتی ایشان گوشی را گذاشتند ، دو دستور را صادر کردند . یکی برای فرماندهی لشکر ۹۲ و یکی هم برای جانشین ریاست ستاد مشترک .
 دستخط آقا و شهید چمران
حضرت آقا موقع برنامه‌ی سحر تحقیق کردند و معلوم شد که ساعت سه ، تیپ و بقیه‌ی رزمندگان با همان سازمانی که داشتند ، از منطقه‌ی تجمع حرکت کرده و از خط عبور کردند . از حدود ساعت پنج هم عملیات شروع شد . نیرو‌های جنگ‌های نامنظم هم رفته بودند . ساعت هشت صبح حضرت آقا آن‌جا چند ملاقات داشتند . از آن‌جا ما راه افتادیم که برویم و به جبهه بپیوندیم . در طول راه ، نیروهای احتیاط بودند . حضرت آقا پیاده می‌شدند و با آنها صحبت می‌کردند . واحدهای پشتیبانی هم بودند که به همین ترتیب با آنها صحبت می‌کردند و در جریان تلاش‌های آنها قرار می‌گرفتند .


ما از جاده‌ی حمیدیه – سوسنگرد که جاده‌ی خلوتی بود ، به ‌طرف سوسنگرد می‌رفتیم . درگیری هم زیاد بود . آتش دشمن در جنوب اجرا می‌شد ؛ بالای کرخه‌کور به طرف جنوب کرخه که این‌طرفِ جاده بود . ما هم در لندرور با حضرت آقا نشسته بودیم و به طرف سوسنگرد می‌رفتیم . آن‌ طرف جبهه ، مثلاً دو کیلومتری جبهه ، یک تانکر سوخت ایستاده بود . بلافاصله یک موشک هواپیما یا آتش توپخانه‌ به این تانکر اصابت کرد و تنور قطوری از دود و آتش به آسمان زبانه کشید که همین‌‌طور چشم‌ها به آن خیره مانده بود . راننده‌ هم برگشت که این صحنه را نگاه کند ؛ حدود ۱۰ یا ۲۰ ثانیه نگاه کرد . حضرت آقا فرمودند : تو کار خودت را بکن . در واقع این نگاه سبب شد که ما مقداری عقب‌تر بیفتیم . پس از این‌که کمی جلو رفتیم ، ناگهان یک موشک آرپی‌جی عراقی‌ها از فاصله‌ی یک ‌متری سطح جاده ، از جلوی ما رد شد . به هم نگاه کردیم ، بدون این‌که حرف بزنیم ، ولی یک دنیا حرف در این نگاه بود . إنَّ اللهَ یدافع عَن الّذینَ آمَنوا
ما به جبهه رسیدیم و دیدیم که سروصدا و صلواتی است . نیرو‌ها در دهانه‌ی ورود به سوسنگرد بودند . نیرو‌های جنگ‌های نامنظم شکار تانک می‌کردند . آتش‌های سوختن تانک‌ به چشم مشهود بود . بعد از مدتی خبر دادند که آقای چمران مجروح شده و ایشان را به بیمارستان برده‌اند . حضرت آقا فرمودند : برویم یک‌ سری به ایشان بزنیم . بحمدالله در ساعت ۱۴:۳۰ نیرو‌های ما وارد سوسنگرد شدند و بیش‌ از ۷۰۰ کشته و مجروح و تعدادی اسیر از عراقی‌ها گرفتند و چهار دستگاه تانک و شش دستگاه کامیون مهمات آنها را سالم به غنیمت گرفتند .
متن فوق برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای است و با اندکی تلخیص به مخاطبان نصر۱۹ معرفی شد .

  • آشنای آسمان، گمنام زمین