روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق
بایگانی

۴۰ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

عطر این پستمون قسمت بود از سایت دوئل گرفته بشه

که شامل  تصویر + طرح نوشت + پانوشت + بی ربط

حرفاش زیاده.......!!!

==========

 

بی ربط:

محتاج دعایت هستم...و بی صبرانه منتظر دستانتـ که بسوی آسمان بلند شود برایم.

بازم بی ربط:

سکوت ها تبدیل به فریاد...

نگاهی به عقب بیانداز..............

و بمان همان سکوت دیروز و بعد شروعی دوباره....!!!

ح ر ف د ل :

قدر شهدامونو بیشتر بدونیم....ان شالله شرمنده ی شهدا نشیم...!!

حدیث دلـ:

رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم:

اَوَّلُ ما یَسالونَ عَنهُ الصَّلواتُ الخَمسُ؛

اولین چیزی که از انسانها سؤال می شود، نمازهای پنج گانه است .

(کنز العمال،ج 7،حدیث 18859)

 

پایان دست نوشته سکوت کویر...!!!

 

با آرزوی ظهور

  موفقیت و عاقبت بخیری برای هممون.

التماس دعا.

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

اینبار یک یادی کنیم از شهدای گمناممون که خودشون بهمون گفتن::::

از نام ما مپرسید ، ما را که می شناسد...!!!

پی نوشت:

یک جرعه شهادت عجیب آدمو آروم می کنه... .

=======================

بی ربط:

چراغ اتاقم را خاموش کنید... .می خواهم چند روز بی خبر بمانم... .تا خود را بیابم... .

بازم بی ربط:

بیشتر لبخند بزن.....روزها میگذرد......بگذار از لبخند تو ، امید بگیرند دیگران.... .

که بدانـ بخاطر لبخندتـ ، به یقینـ دری از خوبی برایت گشوده می شود  ،

خیلیـ زودتر از آنچه تفکرش را نماییـ... .

====================

"انتهای دست نوشته سکوت کویر"

 

با آرزوی ظهور یار و عاقبتـ بخیری برای هممون

و ان شاء الله روزی هممون،یک جرعه شهادت... .

التماس دعادارم از همتون ، بسیـ زیاد... .

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

 

آن ها که پرواز کردند،هنرمند بوده اند

و هنری داشته اند به نام خوبی،خوش اخلاقی،مهربانی،

ای شهید،دعایمان کن تا ما هم به مانندت هنرمند شویم تا بتوانیم پرواز کنیم.

"سکوت کویر"

==============

گاهی خوبه از خیلیا تشکر کنیم... .

خیلیها برامون واقعا خیلی زحمت می کشن.

خوبای دوروبرمون زیادن... .

ترنم صدایت و بودنت را دوست دارم ای پدر....

برایم همیشه زیبا و عزیزی ای مادر.....................

از صمیم قلب دوستت دارم برادر.................................

و مهربانانه عشق می ورزم به بودن خواهرانم................

و جزء هایی از خانواده ام که به مانند برادر برایم ارزش دارند

و عاشقم...عاشق فرزندان برادر و خواهرم... .

و تشکر از دوستان عزیزم

و نیاز به بیان است که:

اول با امید به خداوند مهربانم

بعد با امید به تمامی خوبان اطرافم

و بعد هم ارزشهایی  که دوستشان دارم،

هدفی دارم برایـ تنفس کردن...................... .

====================

 

دعا می کنم خاموش بودنت در امروز بی ربط باشد و همنشین خورشید نبوده باشی.

که در تقدیر تو شکستن یعنی از ستارگان دور شدن و با خورشید همنشین بودن.

==============

"انتهای دست نوشته ی سکوت کویر"
 

آرزوی ظهور یار و عاقبت بخیری.

ان شاء الله یک جرعه شهادت گوارای وجود هممون.

  • آشنای آسمان، گمنام زمین
اپلودسنتر GEJ
 
در عالم گسترده اینترنت، انسان ها با اهداف گوناگون به ارائه افکار و اندیشه های خود می پردازند. در این میان، عرضه مطالبی چون مهدویت، امید به ظهور مصلح و رهبری الهی، مسیح گرایی، هزاره گرایی، آینده گرایی و یا منجی گرایی از مهم ترین و پرجنجال ترین مباحث به شمار می آیند. یک جستجوی ساده در اینترنت، انسان را با انبوهی از اطلاعات در این مقوله روبه رو می کند؛ به گونه ای که با هدف اثبات مدعا و اندیشه خود، به طرح و ارائه مباحثی از این قبیل پرداخته اند.
در این بین، تلاش طالبان عدالت و امامت در معرفی و شناسایی ناجی بشریت حضرت مهدی (عج) قابل ستایش است.
از این رو، به معرفی و بررسی برخی از پایگاه های شیعی اینترنت در موضوع مهدویت می پردازیم که به زبان فارسی ارائه شده اند.

 

 

1. پایگاه اطلاع رسانی اجلاس مهدی WWW.ejlasmahdi.com
 
اجلاس دو سالانه بررسی ابعاد وجودی امام مهدی (عج)، در سال 1374، با هدف تعمیق و گسترش فرهنگ انتظار و انجام مأموریت های علمی و تبلیغی آغاز به کار کرده است. دبیرخانه اجلاس که زیر نظر معاونت پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی فعالیت می کند، متشکل از کمیته ای علمی است که در زمینه بستر سازی برای طرح مباحث مهدویت، در محافل پژوهشی و علمی داخل و خارج از کشور، کاوش درباره معارف مهدوی در حوزه شیعه و رفع شبهات موجود فعالیت می کند. پایگاه اینترنتی اجلاس مهدی به ارائه مطالبی مانند: اخبار، فراخوان مقاله، چکیده مقالات برگزیده، مجموعه مقالات اجلاس سوم، نشریات و کتاب های مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) می پردازد.
کتابخانه و کتاب های تخصصی به زبان های فارسی، عربی و انگلیسی، معرفی 48 پایان نامه، پرسش و پاسخ به صورت طبقه بندی شده در 37 موضوع، معرفی مؤسسات و مراکز مهدوی و بانک صوت شامل قطعات مختلفی از ادعیه، مناجات و مولودی از دیگر بخش های این پایگاه به شمار می آید.

2. پایگاه مسجد مقدس جمکران WWW.jamkaran.info
 
این پایگاه که توسط بخش فرهنگی مسجد مقدس جمکران تهیه شده و در شبکه جهانی اینترنت قرار گرفته است، مطالبی را به زبان های فارسی، عربی و انگلیسی ارائه نموده است. امام مهدی (عج) در قرآن، امام مهدی (عج) در کلام معصومین (علیهم السلام)، کرامات آن حضرت در مسجد مقدس جمکران، سخنان حضرت مهدی (عج)، معرفی مسجد جمکران، دعا و زیارات، کتاب و مقاله از گزینه های این پایگاه می باشد.
متن کامل 28 جلد کتاب فارسی و 31 جلد کتاب عربی، معرفی اجمالی 313 کتاب از کتب مهدویت و فهرست کتاب هایی که توسط انتشارات مسجد مقدس جمکران منتشر شده، از جمله مواردی است که در بخش کتابخانه این پایگاه موجود است. علاوه بر این، مقالاتی نیز در بخش مذکور قابل دسترسی می باشد.
یکی دیگر از ویژگی های این پایگاه، پاسخ به سؤال هایی است که درباره امام زمان (علیه السلام) و موضوع غیبت و ظهور آن حضرت مطرح است. از این رو، مباحثی چون اعتقاد به مهدویت در دیگر ادیان و مذاهب، آگاهی امام زمان (علیه السلام) از اعمال ما، وظایف منتظران، حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن، علت و فلسفه غیبت، غیبت صغرا و کبرا، ملاقات با امام زمان (علیه السلام)، ویژگی های حکومت امام (علیه السلام)، یاران امام زمان (علیه السلام)، داستان تولد امام زمان (علیه السلام)، داستان مادر امام (علیه السلام)، نشانه های ظهور، زمان و مکان ظهور، تبیین طول عمر امام زمان (علیه السلام) و رجعت، در بخش پرسش و پاسخ های موجود در پایگاه قابل مطالعه است.

3. پایگاه موعود WWW.mouood.org
 
این پایگاه شماره های مختلف نشریه «موعود» را با دسته بندی مطالب و مقالات آن در اختیار می گذارد. ابعاد وجودی حضرت مهدی (عج)، غیبت صغرا و کبرا، منجی گرایی و مهدویت در ادیان و فرق مختلف، ظهور و نشانه های آن، مباحثی درباره پیشگویی های صورت گرفته درباره آخرالزمان و مقالاتی در مورد رواج منجی گرایی در مغرب زمین، از جمله موضوعات مطرح در این مقالات هستند.
این پایگاه با ساختار CMS مطالب خود را عرضه می کند که سرعت ارائه مطالب از امتیازات آن است. زبان فارسی، تنها زبان پایگاه است.

4. پایگاه امام مهدی (عج) WWW.imammahdi-s.com
 
این پایگاه توسط بنیاد فرهنگی حضرت مهدی (عج) به منظور تحقق اهداف این بنیاد، یعنی آشنا ساختن نسل جوان کشور با فرهنگ مهدویت و زدودن خرافات و افکار انحرافی و تبیین اهداف قیام و انقلاب جهانی آن حضرت (عج) تأسیس شده است. از بخش های مختلف این پایگاه می توان به گزینه هایی مانند: سخن بزرگان شامل فیلم و سخنرانی بزرگانی همچون: فاضل، مکارم، استادی، صافی گلپایگانی و کریمی جهرمی، و نیز کتابخانه، اخبار مهدویت، پرسش و پاسخ، مسابقه و مقالات کوتاه اشاره کرد. در بخش پرسش و پاسخ علاوه بر پاسخگویی به سؤال های جدید، پرسش های مربوط به دوران ظهور و سؤالات اعتقادی نیز به صورت طبقه بندی شده در دسترس است.
از ویژگی های این پایگاه آن است که در بخش میزگرد می توان در جلسات گفتگو و بحث هایی که درباره حضرت مهدی (عج) مطرح می شود، شرکت کرد.
این پایگاه به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی در دسترس کاربران قرار دارد.

5. پایگاه منجی WWW.monjee.org
 
گفتمان مهدویت شامل سخنرانی های علما و شخصیت های بزرگی همچون: صافی گلپایگانی، امینی، رفسنجانی، معرفت و عسکری، و نیز کتابخانه مهدویت، کتاب شناسی، پرسش و پاسخ، قطعه های صوتی و معرفی دیگر پایگاه ها از جمله مطالبی است که مؤسسه فرهنگی انتظار نور در دسترس کاربران قرار داده است. این پایگاه به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی قابل تنظیم می باشد. به نظر می رسد، مهم ترین قسمت این پایگاه، بخش سخنرانی های علما و دانشمندان در بخش گفتمان است.

6. یا مهدی WWW.yamahdi.com
 
این پایگاه به زبان انگلیسی بوده و شامل کتاب، مقاله، داستان هایی برای نوجوانان، کارت پستال، نغمه ها، ادعیه، مسابقه و جدول می باشد. بخش مقالات، مشتمل بر 46 عنوان مقاله است که موضوعاتی چون حضرت مهدی (عج) در قرآن، تولد حضرت مهدی (عج)، مهدویت در میان اهل سنت، نائبان حضرت مهدی (علیه السلام)، وظایف و مسؤولیت ها، غیبت حضرت مهدی، اهمیت مهدویت و مهدی های دروغین از جمله آن هاست.

7. شبکه منتظر WWW.montazar.net
 
شبکه امام مهدی (علیه السلام) توسط مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت (علیه السلام)، در تابستان سال 1379، راه اندازی شده است. اطلاعات این پایگاه به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی در اختیار کاربران قرار می گیرد. عناوینی چون مهدویت، امام مهدی (علیه السلام)، غیبت، انتظار، ظهور، کتابخانه، بانک صوت و تصویر، صفحات شخصی، پرسش و پاسخ و مناسبت ها موضوعات اصلی این پایگاه را تشکیل می دهد. صفحه انگلیسی پایگاه هم با مطالب کاملی درباره زندگی، امامت، غیبت و ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ارائه شده است. ضمن این که متن کامل 12 جلد کتاب انگلیسی نیز در دسترس می باشد.

8. شبکه اطلاع رسانی حضرت مهدی (عج) WWW.emammahdi.com
 
پایگاه امام مهدی (عج) با کوشش دفتر پژوهشی وتر، در سال 1380، راه اندازی گردیده است. این مجموعه به منظور ارائه معارف تازه درباره امام زمان (عج) تأسیس شده است. مهم ترین محتوای پایگاه، کتابخانه است که شامل تعدادی کتاب به زبان فارسی می باشد، این کتاب ها عبارتند از: آیینه اسرار، اصالت مهدویت در اسلام از دیدگاه اهل سنت، سوز هجران، امام مهدی فروغ تابان ولایت، ظهور امام مهدی از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل، مهر بیکران و معرفت حجت خدا، دیگر کتاب ها نیز به زبان عربی عرضه شده است.
در بخش صوت قطعاتی همچون: زیارت آل یاسین، دعای ندبه، دعای عهد، تشرف علی ابن مهزیار، اسماعیل هرقلی و علامه بحرالعلوم، و همچنین چند سخنرانی و مداحی و نمایشنامه صوتی در معرض استفاده کاربران قرار دارد.
بخش جالب توجه این پایگاه نوشته هایی است که بیانگر راز و نیازهای دوستداران و زائران آقا امام زمان (علیه السلام) می باشد. در این بخش می توان راز و نیازها، عرض ارادت، شکوه ها و درد دل های خود را با حضرت بقیة الله (علیه السلام) درج نمود. این پایگاه به زبان فارسی ارائه شده است.

نقد و بررسی
 
در یک نگاه کلی، پایگاه های مربوط به مهدویت به چند دسته تقسیم می شوند. دسته اول، پایگاه هایی هستند که در خصوص امام مهدی (علیه السلام) و مهدویت فعالیت دارند. دسته دوم، پایگاه های اسلامی هستند که بخشی از فعالیت خود را به اهل بیت و امام عصر (علیه السلام) اختصاص داده اند و دسته سوم، مراکز و پایگاه هایی هستند که به شکل عمومی تر در زمینه هایی مانند: مسیح گرایی، هزاره گرایی، منجی گرایی و آینده گرایی کار می کنند. علاوه بر این ها، پایگاه هایی نیز وجود دارند که ضد مهدویت به شمار می آیند و تمام تلاش خود را برای انکار و تحقیر معتقدان به مهدویت و منجی گرایی به کار بسته اند. البته دسته سوم از پایگاه های مذکور هم لزوماً نسبت به موضوع امام مهدی (عج) نگرش مثبتی ندارند و به القای شبهه در این باره می پردازند؛ که آشنایی با نظرات آن ها امری ضروری است.
در بررسی پایگاه های مرتبط با مهدویت، چند نکته را می توان یادآور شد:
1. آشنایی با پایگاه های اطلاع رسانی مرتبط با مهدویت و موضوعات وابسته به آن، در جهت ارتقای سطح دانش مهدوی و اعتقادات دینی مردم، امری لازم و ضروری به شمار می آید و تلاش مراکز مهدویت در این باره بسیار ستودنی است.
2. پایگاه های غیر اسلامی به دلیل نداشتن منابع غنی و مستند، به جای پرداختن دقیق به مباحث آخرالزمان، به پیشگویی ها و گفته های کاهنان و شخصیت های آینده شناس اکتفا کرده اند. این ویژگی در میان انبوه مطالب ارائه شده توسط آن ها در قالب کتاب و مقاله به روشنی آشکار است.
3. از آن جا که تمام ادیان به ظهور منجی آخرالزمان معتقد هستند و برای خود باورهایی دارند، بهتر است موازی با صفحات آنان، صفحاتی تهیه شود و روایات و اعتقادات شیعی درباره وجود حضرت ولی عصر (عج) ارائه گردد. بدیهی است، دستیابی به این مهم، نیازمند ترجمه منابع موجود به زبان خارجی و تهیه برنامه هایی جهت جستجوی مناسب می باشد.
4. ضعف کمی و کیفی پایگاه های مهدویت در مقابل پایگاه های ضد مهدویت، خود غم بزرگی است.
بی تردید تبیین عقاید و دفاع از واقعیت ها، زمانی ثمربخش خواهد بود که با شیوه های صحیح و دقیق اطلاع رسانی همراه باشد.
5. زمینه سازی برای اطلاع رسانی با شیوه های جدید و مؤثر، از بایسته های مهم و اصلی پایگاه های اسلامی به شمار می آید و نسل جوان و حتی کودکان و نوجوانان، از مهم ترین مخاطبان این شیوه ها می باشند. به همین دلیل، باید در عرضه مطالب، سطوح گوناگون کاربران را نیز در نظر گرفت.
هم اینک، دشمنان آن حضرت (علیه السلام) اقدام به تولید بازی های رایانه ای کرده اند که به روشی بسیار دقیق و حساب شده کودکان را از مهدی موعود بیزار می کند.
6. بیشتر مطالب پایگاه های مدافع مهدویت، در قالب مقاله و کتاب است. مطمئناً کتاب و مقاله به تنهایی برای مقابله با اندیشه های مخالف و توسعه باور و آگاهی کاربران کافی نیست و عدم توجه به شیوه های سمعی و بصری و استفاده نکردن از رسانه های غیر نوشتاری، از کاستی های این پایگاه ها می باشد.
7. ضعف دیگر چنین پایگاه هایی، روزآمد نبودن مطالب آن است. برخی از پایگاه های مهدوی مدت هاست که به حال خود رها شده و تغییر محسوسی در آن صورت نگرفته است و این موضوع، در دنیای رو به رشد اینترنت و سرعت فزاینده آن در ارائه امکانات نوین، به معنای عقب ماندن از پایگاه هایی است که همگام با فناوری اطلاعات و ارتباطات به ارائه مطالب خود می پردازند.
8. در ارائه ما بحث و اندیشه های مهدوی، علاوه بر مخاطبان داخلی و فارسی زبان، باید مخاطبان آن سوی مرزها را هم مد نظر داشت و سطوح مختلف کاربران از اقوام و ملل گوناگون با عقاید متفاوت را مورد توجه قرار داد و جنبه های منطقی و استدلالی مباحث را بیشتر لحاظ نمود.
به امید آن که هدایتگر بشر و منجی واقعی انسان ها هر چه زودتر پرده از رخ کنار زند و با طنین «انا بقیة الله»، دل های عاشقان و منتظران ظهورش را تسلی بخشد و وعده های الهی را تحقق بخشد و غم و اندوه را از دل های همه شیعیان عالم و ارادتمندان به ساحت مقدسش بزداید.
  • آشنای آسمان، گمنام زمین

کرامات امام زمان (عج) در جبهه‌ها قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود، شب جمعه برادران درخواست کردند که برای خواندن دعای پر فیض کمیل در مسجد پادگان جمع شویم. یکی از دوستان نابینا بود و جایی را نمی‌دید. قبل از اعزام... (شهید محمد کمالیان) برای هر انسانی پیش می‌آید که در دوران زندگی لحظاتی را تجربه کند که همراه با سختی باشد و بعضاً از دست کسی هم کاری برنیاید. در چنین شرایطی محبین اهل بیت (علیهم السلام) دست به دامان آن بزرگ‌واران می‌شوند و از آن‌ها کمک می‌خواهند. دوران 8 ساله جنگ تحمیلی و مظلومیت ملت ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. رزمندگان ما در لحظات سخت جنگ در زیر آتش گلوله‌های دشمن بعثی از ائمه، با اخلاص استمداد می‌طلبیدند و آنان نیز از روی لطف و کرمشان دستگیری می‌کردند. و حال به مناسبت سالروز میلاد با سعادت حجت خدا روی زمین، و تبریک ولادت منجی عالم بشریت، مهدی موعود (عج) نگاهی می‌کنیم به قطره‌ای از دریای کرامات امام زمان (عج) در جبهه‌ها، باشد که مورد قبول حضرتش قرار گیرد. رزمنده‌ای که شفا گرفت قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود، شب جمعه برادران درخواست کردند که برای خواندن دعای پر فیض کمیل در مسجد پادگان جمع شویم. یکی از دوستان نابینا بود و جایی را نمی‌دید. قبل از اعزام، هرچه تلاش کردند تا مانع از آمدنش به جبهه شوند موفق نشدند. می‌گفت: «می‌توانم لااقل آب برای رزمندگان بریزم». آن شب در اواسط دعا بلند شد. مدام صدا می‌زد: «یابن‌الحسن (عج)، مهدی جان کجا می‌روی؟ من نابینا هستم. من نابینای چشم بسته را از این گرفتاری و فلاکت نجات بده». در حال گریه به راه افتاد و 20 متری جلو رفت و فریاد زد: «خدا را شکر، خدا را شکر، چشمانش باز شد، بچه‌ها دورش حلقه زدند و او را غرق بوسه کردند. آن شب همگی خدا را شکر کردیم که امام زمان (عج) به مجلس‌مان عنایت نمودند.». توسل به آقا در منطقه‌ی دربندی خان مجروح شدم. سه ماه و نیم نمی‌توانستم راه بروم. شبی خیلی گریه کردم، دیگر خسته شده بودم. امام زمان (عج) را به مادرش قسم دادم. دلم برای جبهه پر می‌زد. صبح زود همین که از خواب برخاستم، سراغ عصا رفتم و شروع کردم با اعتماد راه رفتن. پاهایم سالم بود و من از شوق تا دو روز اشک می‌ریختم و گریه می‌کردم. مگر نمی‌بینی که ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته و مهدی فاطمه (عج) سرباز می‌طلبد؟ (شهید محمد کمالیان) شهید اندرزگو و امداد امام زمان علیه‌السلام این خاطره را شهید حجت الاسلام سید علی اندرزگو برای آزاده و شهید حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابوترابی نقل کرده‌اند: یک بار مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخان? وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج می‌زد بر سر ما و من دیدم با زن و بچه نمی‌توانم عبور کنم. راه بر گشت هم نبود، چون همه جا در ایران دنبال من بودند. همان جا متوسل به وجود آقا امام زمان- عجل الله فرجه- شدیم. نمی‌دانم چه طور توسل پیدا کردیم. گفتیم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب در نمانند، آقا! اگر من مقصرم این‌ها تقصیری ندارند.». در همان وقت اسب سواری رسید و از ما سوال کرد این جا چه می‌کنید؟ گفتم می‌خواهیم از آب عبور کنیم. بچه را بلند کرد و در سینه‌ی خودش گرفت. من پشت سر او، خانم هم پشت سر من سوار شد. ایشان با اسب زدند به آب؛ در حالی که اسب شنا می‌کرد راه نمی‌رفت. آن طرف آب ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند. من سجده‌ی شکری به جا آوردم و درهمان حال گفتم بهتر [است] از او بیشتر تشکر کنم. از سجده بر خاستم دیدم اسب سوار نیست و رفته است. در همین حال به خودم گفتم لباس‌هایمان را دربیاوریم تا خشک شود. نگاه کردیم دیدیم به لباس‌هایمان یک قطره آب هم نپاشیده [است]! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است. دو مرتبه بر سجده‌ی شکر افتادم و حالت خاصی به من دست داد. «تهران- موزه‌ی شهدا- خ آیت الله طالقانی». کرامات امام زمان (عج) در جبهه‌ها عملیاتی که با عنایت حضرت آغاز شد جلسه‌ای داشتیم. وقتی که از جلسه برگشتیم، شهید بروجردی به اتاق نقشه رفت و شروع به بررسی کرد. شب بود و بیرون، در تاریکی فرو رفته بود. ساعت دوی نیمه شب بود، می‌خواستیم عملیات کنیم. قرار بود اوّل پایگاه را بزنیم، بعد از آنجا عملیات را شروع کنیم. جلسه هم برای همین تشکیل شده بود. با برادران ارتشی تبادل نظر می‌کردیم و می‌خواستیم برای پایگاه محل مناسبی پیدا کنیم. بعد از مدتی گفت‌وگو هنوز به نتیجه‌ای نرسیده بودیم. باید هر چه زودتر محلّ پایگاه مشخص می‌شد، و الّا فرصت از دست می‌رفت و شاید تا مدت‌ها نمی‌توانستیم عملیات کنیم. چند روزی می‌شد که کارمان چند برابر شده بود و معمولاً تا دیروقت هم ادامه پیدا می‌کرد. خستگی داشت مرا از پای در می‌آورد. احساس سنگینی می‌کردم، پلک‌هایم سنگین شده بود و فقط به دنبال یک جا به اندازه خوابیدن می‌گشتم تا بتوانم مدتی آرامش پیدا کنم. بروجردی هنوز در اتاق نشسته بود، گوشه‌ای پیدا کردم و به خواب عمیقی فرو رفتم. قبل از نماز صبح از خواب پریدم. بروجردی آمد توی اتاق، در حالی که چهره‌اش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید: نماز امام زمان (ع) را چطور می‌خوانند؟ با تعجب پرسیدم: حالا چی شده که می‌خواهی نماز امام زمان (ع) را بخوانی؟ گفت: نذر کرده‌ام و بعد لبخندی زد. گفتم: باید مفاتیح را بیاورم. مفاتیح را آوردم و از روی آن چگونگی نماز را خواندم. نماز را که خواندیم، گفت: برو هرچه زودتر بچه‌ها را خبر کن. مطمئن شدم که خبری شده وگرنه با این سرعت بچه‌ها را خبر نمی‌کرد. وقتی همه جمع شدند گفت: برادران باید پایگاه را اینجا بزنیم، همه تعجب کردند. بروجردی با اطمینان روی نقشه یک نقطه را نشان داد و گفت: باید پایگاه اینجا باشد. فرمانده سپاه سردشت هم آنجا بود. رفت طرف نقشه و نقطه‌ای را که بروجردی نشان داده بود، خوب بررسی کرد. بعد در حالی که متعجب، بود لبخندی از رضایت زد و گفت: بهترین نقطه همین جاست، درست همین جا، بهتر از اینجا نمی‌شود. بروجردی آمد توی اتاق، در حالی که چهره‌اش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید: نماز امام زمان (ع) را چطور می‌خوانند؟ با تعجب پرسیدم: حالا چی شده که می‌خواهی نماز امام زمان (ع) را بخوانی؟ گفت: نذر کرده‌ام و بعد لبخندی زد همه تعجب کرده بودند. دو روز بود که از صبح تا شام بحث می‌کردیم، ولی به نتیجه نمی‌رسیدیم؛ حتی با برادران ارتشی هم جلسه‌ای گذاشته بودیم و ساعت‌ها با همدیگر اوضاع منطقه را بررسی کرده بودیم. حالا چطور در مدتی به این کوتاهی، بروجردی توانسته بود بهترین نقطه را برای پایگاه پیدا کند؟ یکی یکی آن منطقه را بررسی می‌کردیم، همه می‌گفتند: بهترین نقطه همین جاست و باید پایگاه را همین جا زد. رفتم سراغ برادر بروجردی که گوشه‌ای نشسته بود و رفته بود توی فکر. چهره‌اش خسته نشان می‌داد، کار سنگین این یکی دو روز و کم خوابی‌های این مدت خسته‌اش کرده بود. با اینکه چشم‌هایش از بی‌خوابی قرمز شده بودند ولی انگار می‌درخشیدند و شادمانی می‌کردند. پهلوی او نشستم، دلم می‌خواست هرچه زودتر بفهمم جریان از چه قرار است. گفتم: چطور شد محلی به این خوبی را پیدا کردی، الآن چند روز است که هرچه جلسه می‌گذاریم و بحث می‌کنیم به جایی نمی‌رسیم. در حالی که لبخند می‌زد گفت: راستش پیدا کردن محلّ این پایگاه کار من نبود. بعد در حالی که با نگاهی عمیق به نقشه بزرگ روی دیوار می‌نگریست ادامه داد: شب، قبل از خواب توسل جستم به وجود مقدس امام زمان (ع) و گفتم که ما دیگر کاری از دستمان برنمی‌آید و فکرمان به جایی قد نمی‌دهد، خودت کمکمان کن. بعد پلک‌هایم سنگین شد و با خودم نذر کردم که اگر این مشکل حل شود، به شکرانه نماز امام زمان (ع) بخوانم. بعد خستگی امانم نداد و همان جا روی نقشه به خواب رفتم. تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق. خوب صورتش را به یاد نمی‌آورم. ولی انگار مدت‌ها بود که او را می‌شناختم، انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی داشتم. آمد و گفت که اینجا را پایگاه بزنید. اینجا محل خوبی است و با دست روی نقشه را نشان داد. به نقشه نگاه کردم و محلی را که آن آقا نشان می‌داد را به خاطر سپردم. از خواب پریدم، دیدم هیچ کس آنجا نیست. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه کردم، تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم و خلاصه این‌گونه و با توسل به وجود مقدس امام زمان (ع) مشکل رزمندگان اسلام حل شد. یکی از هم رزمان شهید بروجردی به نقل از کتاب امام زمان (ع) و شهدا. از خواب پریدم، دیدم هیچ کس آنجا نیست. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه کردم، تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم و خلاصه این‌گونه و با توسل به وجود مقدس امام زمان (ع) مشکل رزمندگان اسلام حل شد امام زمان(عج) در وصیت شهدا ما باید جهان را برای پذیرفتن آقا امام زمان (عج) آماده کنی. شهید فیروز یوسفی تشیزی. ****************** اسلام را یاری کنید که ان‌شاءالله فرج امام زمان (عج) فرا می‌رسد و دنیا را از عدل و داد پر می‌کند. شهید محمود کرمی‌مجومرد. ****************** مگر نمی‌بینی که ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته و مهدی فاطمه (عج) سرباز می‌طلبد؟ شهید محمد کمالیان. ****************** امام زمان (عج) منتظر شماست که شما را بشناسد. قلب خود را پاک کنید و همچنان محکم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیّا سازید. شهید محمد جواد میری. مگر نمی‌بینی که ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته و مهدی فاطمه (عج) سرباز می‌طلبد؟ نویسنده: زینب سیفی منبع: تبیان

  • آشنای آسمان، گمنام زمین
حرف دل

روزی که نوشتم "بابا" سخت ترین روز زندگی من و برادرم آن بود که باید با دستان کوچکمان کلمه بابا را مشق کنیم، آخر ما که در زندگی خود هرگز پدر را ندیده و کسی را بابا صدا نکرده بودیم و مفهوم جمله "بابا آب داد" بی معنی است. سردار شهید محمد رحیم بردبار آنچه می خوانید دلنوشته ایست جانسوز از دختر سردار شهید محمد رحیم بردبار؛ فرمانده واحد تخریب لشکر ویژه 25 کربلا ، که در یادواره شهدای سرافراز شهرستان نکاء قرائت شد. این سردار شهید، بعد از شش سال حضور مستمر در جبهه های نبرد در روز جمعه 13 تیرماه سال 1365 در حالی که برای اقامه نماز، وضو ساخته بود بر اثر اصابت ترکش بمب های هواپیمای عراق به شهادت رسید: دلم، بهانه پدر را گرفته است. به من گفتند باید حرف دلم را در جمع همرزمان پدر و دیگر بسیجیان بگویم. از کجا بگویم؟ از شهیدان که معراج مردان مومن اند یا از شهید که زنده تاریخ است؟ به راستی هنوز برایم واژه شهادت هجی نشده است، چرا که برایم سخت است که باور کنم که کسانی جان خود را به خطر انداختند و به دره های آتش قدم نهادند و آماده شدند در جوی خون بغلتند، آن هم در چه روزهایی؛ روزهای زیبای نوجوانی و جوانی. برای من که نوجوانی هستم و هر روز منتظر روزهای طلایی جوانی، مردانگی این جوانان باور کردنی نیست. آنان جز عشق به خدا چیزی در دل نداشتند و با همین دلهای عاشق به جنگ با قدرتمندترین ارتش خاورمیانه رفتند و بعد از هشت سال دفاع مقدس بالاخره دشمن را به زانو در آوردند. امروز یادگاران دفاع مقدس در این جمع حضور دارند. می دانم که گذشت زمان داغ دلتان را سنگین تر می کند. می دانم هرگز لحظه ای از یاد جزیره مجنون، آبادان و خرمشهر فاو و مهران که قتلگاه پدرم بود، غافل نمی شوید. با ما بگوئید که شاهد چه ایثارگری هائی بودید، لحظه شهادت آن نوجوانی که با لب تشنه در کنار شما به شهادت رسید چه حالی داشتید؟ و بگوئید چگونه می توانید زندان دنیا را تحمل کنید و با زرق و برق آن دست و پنجه نرم کنید؟ شنیدم مولایم برای فرزندان خود بهترین پدر و با ارزش ترین الگو بود نه تنها برای فرزندان خود بلکه برای تمامی یتیمانی که سایه پدر بر سر نداشتند. من هم آرزو داشتم پدرم را در کنار خود ببینم. سردار شهید محمد رحیم بردبار؛ فرمانده واحد تخریب لشکر ویژه 25 کربلا ، بعد از شش سال حضور مستمر در جبهه های نبرد در روز جمعه 13 تیرماه سال 1365 در حالی که برای اقامه نماز، وضو ساخته بود بر اثر اصابت ترکش بمب های هواپیمای عراق به شهادت رسید پدر جان آیا می شنوی چه می گویم؟ می دانم که می شنوی. دوست داشتم در کنارم باشی تا سر بر زانویت بگذارم و درد دلهایم را برایت بگویم. دلم می خواست کنارت بنشینم تا برایم حرف بزنی و با سخنان شیرینت مرا راهنمائی کنی. ای کاش بودی تا من هم در کنار تو به خود ببالم. اما نه! حالا که فکر می کنم می بینم اکنون زمانی است که باید بیشتر به تو افتخار کنم چون تو شهیدی و شهید زیباترین تفسیر عشق و شجاعت و ایثار است. فقط با سوز دل و اشک چشمم می خواهم بگویم که سخت ترین روز زندگی من و برادرم آن بود که باید با دستان کوچکمان کلمه بابا را مشق کنیم و صدا بکشیم، آخر ما که در زندگی خود هرگز پدر را ندیده و کسی را بابا صدا نکرده بودیم و مفهوم جمله "بابا آب داد" بی معنی است، شاید سخت ترین روز زندگی فرزندان شاهد، همان روزی بود که باید کلمه بابا را مشق می کردند. سردار شهید محمد رحیم بردبار پدرم دوست داشت چون زینب کبری (س) پیام آور قیام ایران باشم اگر چه کوچکتر از آنم که خود را با بزرگ بانوی جهان مقایسه کنم ولی سعی می کنم همچون زینب کبری هرگز برادرم را تنها نگذارم و تا پای جان از اسلام دفاع کنم. من که دگر از نداشتن پدر ناراحت نیستم چرا که با دیدن چهره نورانی و دلسوز علی زمان (امام خامنه ای) سیمای پدر را تجسم می کنم و هرگز احساس یتیمی نمی کنم. می خواهم زینب باشم و الگوی دختران هم سن و سال خود. می دانم دخترانی که امروز اینگونه عفت خود را به حراج گذاردند چون من دل سوخته ای ندارند و بدانند که آرامش امروزمان را مدیون چه کسانی هستیم و به دختران دور و بر خود می نگرم که چگونه از حضور فیزیکی پدر خود بهرمند اند و هر آنچه که می خواهند برایشان مهیا می شود، کمبودی ندارند. شاید من هم در نگاه اول حسرت بخورم که چرا پدر ندارم ولی با نگاه عمیق می بینم آنچه که پدرم به من داده هیچ پدری به هیچ دختری نداده، پدرم نعمت اصالت و ریشه نعمت معرفت و ایمان را در خونم تزریق نمود، نعمتهائی که هرگز فروشی نیست و پدران میلیونر دوستانم هرگز نمی توانند در هیچ معامله ای آن را خرید و فروش کنند. بیائید نگذاریم میراث شهادت به هدر رود و شما ای وارثان سالهای جنگ، ای یادگاران دفاع مقدس، نگذارید بوی شهادت در کوچه های شهرمان به بوی عطر و ادکلن تبدیل شود و شاهد نباشید که جوانان ایران، سمبل جنایت اعتیاد گردند. همت کنید و دفاع مقدس دیگر به راه اندازید چرا که ای بسیجی وقتی که شما را می بینم انگار صورت زیبا و ملکوتی بابا را می بینم. بیائید نگذاریم میراث شهادت به هدر رود و شما ای وارثان سالهای جنگ، ای یادگاران دفاع مقدس، نگذارید بوی شهادت در کوچه های شهرمان به بوی عطر و ادکلن تبدیل شود و شاهد نباشید که جوانان ایران، سمبل جنایت اعتیاد گردند. همت کنید و دفاع مقدس دیگر به راه اندازید سلام! سلام بر پدری که سالهاست او را ندیدم، سلام بر پدری که سالهاست در رویاهایم با او نجوا می کنم و در کودکی با او حرف می زدم، می خندیدم، بازی می کردم . پدر! حالا من بزرگ شده ام، آنقدر بزرگ که چشمان من تجلی گاه اندیشه ات گشته است. پدرم! دلم برای بودنت تنگ است، اما تنها قاب عکس توست که مرحم دل مجروح من است. می خواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه بابا بگویم. راستی پدر، تا به حال راز یاد گرفتن کلمه بابا را گفته ام؟ خوب امروز این راز را آشکارا افشا می کنم. می خواستم زمانی که بر سر مزارت می آیم صدایت بزنم، می خواهم از روزهائی برایت بگویم که می خواستم لبخند بزنم اما توان لبخند زدن بر لبانم نبود، چرا که در برگ ریزان زندگی ام محو شده بود، پدر جان سالهاست در حسرت شنیدن صدایت شبها را به صبح می رسانم و این در حالی است که بسیاری را می شناسم که از کنارم می گذرند و با کنایه حرف هائی را می زنند که آرزو می کنم کر بودم و هیچ گاه آن چیزها را نمی شنیدم. بعضی ها را نیز می بینم که در چشمان من خیره می شوند بدون اینکه مرا بشناسند به تو توهین می کنند. کسی که در میادین مین می غلطید تا نگرانی همرزمانش از بین برود، شخصی که شجاعتش مثال زدنی بود، گاه این حرفها مرا به یاد آن روزهای شهادتت می اندازد. سردار شهید محمد رحیم بردبار صدام خون خوار در رادیوی خویش اعلام کرد رحیم بردبار به درک پیوست! اما تو تازه جاودان شدی و حالا اوست که به درک پیوسته است. پدر جان زمانی که به قاب چوبی عکست نگاه می کنم و می بینم که به من نگاه می کنی برایم لذت بخش است. پدرم اگر چه زخم های سینه ات را هر شب چون کابوس می بینم، ولی با افتخار فریاد می زنم آری من فرزند اسطوره ی پروازم. پدرم! وقتی رفتی، دلم گرفت، آخر با تو می شد به پیشواز صنوبرها رفت و پرستو ها را تا دیار نور بدرقه کرد. با تو می شد تا آن سوی پرچین دلها رفت و عشق خدائی را زیباتر دید. با تو دلم چه آرامش غریبی داشت. بگو ای مسافر نازنینم! بگو برای دیدن تو باید از کدام کوچه گذشت؟! راستی پدر! برای زیارت تو به جبهه آمده ام، می دانی؟ پدرم، چشمه اشک خشک شدنی نیست، آنجا صاحب خانه عشق است و دیگر حساب و کتاب قطره های اشکم را ندارم تا اشکهای من فرود می آید و قدم می زنم به جائی که شهدا قدم می زدند. دوستانت می گویند آن لحظه ای که در عملیات، سنگر دیده بانی دشمن رزمندگان اسلام را مورد تیر مستقیم خویش قرار داده بودی، کسی جرات پیشروی نداشت ولی این سردار عاشق و عارف با شجاعت تمام دست به دعا برداشت و همچون شیری به سوی سنگر دیده بانی روانه شد و آن را منهدم نمود. بدن زخم خورده ی او که یادگاری از فاو و پنجوین بود، او را هرگز ناامید ننمود بلکه به او امیدی داد تا به شهادت فکر نماید و به این آرزوی عاشقان بیشتر نزدیک گردد. دوستانت می گویند آن لحظه ای که در عملیات، سنگر دیده بانی دشمن رزمندگان اسلام را مورد تیر مستقیم خویش قرار داده بودی، کسی جرات پیشروی نداشت ولی این سردار عاشق و عارف با شجاعت تمام دست به دعا برداشت و همچون شیری به سوی سنگر دیده بانی روانه شد و آن را منهدم نمود. بدن زخم خورده ی او که یادگاری از فاو و پنجوین بود، او را هرگز ناامید ننمود بلکه به او امیدی داد تا به شهادت فکر نماید و به این آرزوی عاشقان بیشتر نزدیک گردد پدر جان! تو در فتح المبین عاشقانه جنگیدی و قمقمه پر از آبت را به عشق حسین (ع)خالی نمودی و در خیبر همچون شیری بر دشمنان فرود آمدی و در والفجر طلوع نمودی و در کربلای یک جاودانه شدی. آری! تو شهادت را بر ماندن ترجیح دادی، چراکه روح بلند و ملکوتی تو نمی توانست در این دنیای خاکی بماند. خوشا به حالت ای سردار که به قافله حسین(ع) پیوستی و از علائق دنیا گذشتی. خوشا به حالت که این دنیا نتوانست تو را در قفس تنگ خویش محبوس نماید، نگاهت نگاه عشق و فداکاری است... رحما بردبار ؛ دختر سردار شهید محمد رحیم بردبار

  • آشنای آسمان، گمنام زمین
بوی محرم که میاد سینه زنها و روضه خونها و همه خدمه های دستگاه امام حسین(ع) هوایی می‌شوند. یکی از اونهایی که خیلی توی جبهه هوایی شده بود روضه خون امام حسین(ع)، شهید حسن مقدم بود.

یک هفته به محرم مانده بود و ما آماده می شدیم برای محرم سال 65. بعضی ها هم مرخصی گرفته بودند یا رفته یا می خواستن بروند تهرون برای محرم، و از منطقه هم قول و قرار برای حسینیه لباس فروش ها و مسجد جامع بازار گذشته بودند. ما هم قول داده بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزاداری می رسیم.

بوی محرم که میاد سینه زنها و روضه خونها و همه خدمه های دستگاه امام حسین(ع) هوایی می شوند. یکی از اونهایی که خیلی توی جبهه هوایی شده بود روضه خون امام حسین(ع)، شهید حسن مقدم بود. از روز هشتم ذی الحجه به بعد دیگه کارش شده بود گریه و زاری.

مدام توی روضه هاش می گفت: ارباب، آهسته تر برو تا ما هم به قافله ات برسیم. حتی روزهای جشن عید غدیر هم حالات حسن رو عوض نکرد حتی تعقیبات بین نماز رو هم با سوز و گریه می خواند.

بعضی ها به او اعتراض کردند و بعضی ها هم به من گفتند که به حسن تذکر بده که ایام جشن غدیره اینقدر با حزن نخونه. اما من که جرات نمی کردم به حسن چیزی بگم. درسته من روضه خون گردان بودم اما اون هم حسن مقدم بود و همه بچه ها دوستش داشتند. بعد از عید غدیر دستور دادند که آماده باش صد در صد شده و آماده باشید برای اعزام به منطقه عملیاتی.

 نمی دونستیم قراره کجا عملیات کنیم. تا اینکه اتوبوس ها اومدند و ما از قلاجه سوار شدیم و سر از شهرستان نقده درآوردیم و داخل یک مدرسه مستقر شدیم.

شب توی مدرسه نقده مراسم سینه زنی داشتیم و حسن مجلس گردان بود و یک لحظه گریه اش بند نمی اومد.

اون شب اول مجلس این شعر را خواند که لرزه به تن ما انداخت:

شبهای دراز بی عبادت چکنم

طبعم به گناه کرده عادت چکنم

گویند کریم ما گنه می بخشد

او می بخشد، من از خجالت چکنم

و در آخر هم به شهدا التماس می کرد که ما رو هم همراه خود ببرید.

روز یکشنبه 9 شهریور 65 از صبح تا ظهر اجازه دادند که در اختیار خودمون باشیم و اجازه دادند هر کس می خواهد داخل شهر برود آزاد است. من هم با حسن راه افتادیم که چرخی توی شهر بزنیم. هم وطنان آذری زبان شهر نقده داشتند تکایا و حسینیه هاشون رو برپا می کردند.

بوی محرم به مشام می رسید و حسن بی تاب بود. نهار رو که خوردیم اسم یک تعداد رو خوندند که سریع تجهیزات بگیرند و آماده شوند برای عملیات. اسم من و حسن رو هم خوندند.

من بسیجی بودم و حسن پاسدار بود. حسن لباس سبز پاسداریش رو که تازه جیره گرفته بود پوشید و بند حمایل بست و نارنجک ها رو بهش آویزون کرد و من هم لباس خاکی پوشیدم.

یک مینی بوس و چند تا وانت وارد مدرسه شدند و بعد از زیر قرآن رد شدن و وداع با بقیه بچه ها سوار ماشین ها شدیم و هنوز هوا روشن بود که به پادگان پسوه رسیدیم و از اونجا به گردانها به عنوان تخریبچی مامور شدیم. من رفتم گردان حضرت قاسم (ع) و حسن رفت گردان حضرت علی اصغر(ع) لشگر10 سیدالشهداء(ع).

کامیون های کمپرسی آمدند و بچه های گردانها رو سوار کردند برای انتقال به خط مقدم و من و حسن هم از هم جدا شدیم. هوا گرگ و میش بود که روی ارتفاع کدو در پیرانشهر از ماشین ها پیاده شدیم و دسته ها به خط شدند و فرمانده ها شروع کردن به توجیه نیروهاشون و من هم تو فکر حسن بودم که ماشین نیروهایی گردان حضرت علی اصغر(ع) رسید. هوا داشت تاریک می شد که شام رو هم پخش کردند و گفتند همه شام بخورند. شام کنسرو ماهی و نون بود و من چون تجربه خوردن این شام و تشنگی رو داشتم شام نخوردم.

داشتم نارنجکهام رو روی بند حمایل محکم می کردم که یکی از پشت سر بغلم کرد و کتفهام رو سفت گرفت و تا اومدم بفهمم کیه دو تا ماچ از صورت من گرفت و من رو رها کرد. من تا صورت برگردوندم او دیگر چند متری از من دور شده بود.

اون حسن مقدم بود که خندان از من دور می شد و با خنده می گفت: بالاخره ماچت کردم. من رو حلال کن و در حالی که با سیم خاردارقطع کن بازی می کرد از ارتفاع کدو به پائین سرازیر شدند. ما هم بعد از گردان حضرت علی اصغر(ع) حرکت کردیم.

ساعت از دوازده گذشته بود که درگیری روی ارتفاعات دوروبر ما شروع شد. سمت راست ما ارتفاع 2519 و شهید صدر بود و سمت چپ ما ارتفاعات وارس و سَکران. با شروع درگیری منورهای دشمن آسمان رو روشن کرد. تا اینجا دشمن هنوز متوجه حضور ما در داخل شیار «اِنِه» نشده بود. آتش سنگینی از سوی دشمن روی ارتفاع 2519 و شهید صدر اجرا می شد. مشکل وقتی بوجود آمد که هواپیماهای دشمن با ریختن منورهای خوشه ای تمام منطقه رو روشن کردند. به طوری که ما از داخل دره کِدو به وضوح درگیری روی ارتفاعات رو مشاهده می کردیم.

وقتی منوّرهای خوشه ای از نورافشانی می افتادند باقی مانده اون مثل گلوله های آتش به سمت زمین میومد و منطقه درگیری ما هم بیشه زار خشکی بود که به دشت منتهی می شد. ارتفاع علف های گندمی تا ساق پا می رسید یکپارچه آتش می شد.

شهید اسماعیل خوش سیر از بچه های تخریب بود که منطقه رو شناسایی کرده بود. دیدم خیلی نگرانه. گفتم: اسماعیل چیه؟ گفت: باقی مونده این منورها زمین رو آتش میزنه. خدا به ما رحم کنه. صدای مکالمه بی سیم میومد. از قرارگاه می گفتند چرا درگیر نمیشین. از وقتی اسماعیل از سوختن علف های خشک گفت، تو فکر رفتم که خب ! اگه زمین آتیش بگیره چه جوری باید وارد میدون مین شد و چه جوری باید معبر زد.

توی این فکرها بودم که شنیدم از بی سیم صدا میاد که نمیشه وارد میدون شد. میدون مین آتیش گرفته. تا این خبر رو شنیدم دلم ریخت. چون دو تا تیم از بچه های تخریب که مامور به گردان علی اصغر (ع) بودند باید تو این میدون معبر می زدند. از همه بیشتر نگران شهید حسن مقدم بودم. چون میدونستم «حسن» به آتیش میزنه. به اسماعیل گفتم: مسیر معبر حسن مقدم رو بلدی که اگه نیاز شد کمکشون کنیم. گفت: آره.

آتش دشمن روی بچه ها قفل شده بود و از زمین و آسمون آتیش می ریخت و شب از نیمه گذشته بود و هر چه می گذشت به صبح و روشنایی هوا نزدیک و فرمانده ها نگران تر می شدند. دستور رسید که تا هوا روشن نشده نیروها رو از منطقه درگیری خارج کنید.

همه متحیر بودند که چه اتفاقی افتاده اما دستور این بود و باید اجرا می شد. در مسیر برگشت، پشت یک تخته سنگ دیدم بی سیم چی که همراه حسن بود نشسته. تا من و دید اومد به سمتم و گفت: حسن هم پرید. گفتم: اکبر چی میگی؟گفت: پشت میدون مین خمپاره خورد وسط بچه ها و حسن هم یک ترکش بزرگ خورد توی سرش و شهید شد.

خبر شهادت حسن برای من که روحیات او رو روزهای آخر دیده بودم غیر منتظره نبود. اما نگران بودم پیکر حسن روی زمین بمونه. به اسماعیل گفتم: من میرم سمت معبر بچه ها و بر میگردم اما آتش تیربارهای دشمن و انفجار پی در پی خمپاره ها اجازه نمی داد و از طرفی هم بوی باروت و سوختن خار و خاشاک تنفس رو مشکل کرده بود و صدای سرفه بچه هایی که عقب می ومدند به گوش می رسید. به فکرم رسید که بچه ها رو عقب ببریم و بعد بیاییم سروقت حسن.

نگران بودیم که در مسیر برگشت چون بچه ها با عجله عقب میان وارد میدان مین شوند. دو سه گردان پائین رفته بودند و باید بالا میومدند. جاده ای که نبود و همه مسیر صخره ای و سنگلاخ بود و من هم با کفش کتونی عملیات رفته بودم و آنقدر روی صخره ها دویده بودم که کف کتونی ام نازک شده بود و پاهام رو اذیت می کرد.

بخش زیادی از مجروح ها و نیروهای خسته از عملیات رو تا بالای کدو آوردیم و قدری استراحت کردیم و نزدیک ظهر بود که آماده شدیم برای رفتن به محل شهادت بچه ها که فرماندهان اجازه ندادند و گفتند احتمال اینکه به اسارت دشمن بیفتید خیلی زیاده و هرچه اصرار کردیم اجازه ندادند.

عملیات کربلای 2 واقعا کربلایی بود. مجروح های عملیات به سختی و طی چند روز بالا آورده شدند و شهدای عملیات خیلی هاشون یکی دو ماه بدنهاشون روی زمین افتاده بود. روزی که حسن شهید شد پنج روز تا محرم مونده بود و روزی که پیکر حسن رو عقب آوردند یک اربعین از شهادت اربابش امام حسین (ع) گذشته بود. یعنی بیش از 50 روز بدن روضه خون 19 ساله بی غسل و کفن مثل اربابش روی زمین قرار داشت. شهید حسن مقدم به آرزویش که رسیدن به اربابش بود رسید و ما موندیم که برای امام حسین (ع) سینه بزنیم. حالا ما سینه هامون در فراق اونا تنگ شده. ای کاش اونا هم پیش اربابشون امام حسین(ع) دلتنگ ما بشند و نام ما رو ببرند و یادی از ما کنند.

راوی: جعفرطهماسبی

  • آشنای آسمان، گمنام زمین
شهیدطادی بنی

عاشق شروع روزهای زیبا و پر از خدا با پایان آن شب های بی انتها و بی صدا هستم،خدا هرروز و لحظه را بخواهد معنا می دهد هر دلی را که بخواهد پرِ پرواز می نهد آسمان را در شبهای خاص پر از فرشتگان می کند هر کس را که دوست بدارد عضوِ آزادگان می کند.روز و شبی را پر از غم یا شادی می کند و گاه و بی گاه با دل بندگانش بازی می کند ، هر قدم از ما به دست تقدیر اوست هر سلام ما نشانه تدبیر اوست. می شکفد هر لبخندی از روی او چشم بصیرت باید ببیند سوی او. می سازد حالی هر دم برای بنده اش تا شاید پشیمانش کند از هر بدکرده اش؛نشان می دهد محبتش را از راهی تا نیفتد آنکه را دوست دارد در چاهی. خدا آمد و ساخت،روزی سرزمینی به نام و نیت روح الامینی. جایی که خشک بود و نداشت باران آنجا را همنشین کرد با بهاران. بذری به نام حسین(ع) بر آن کاشت ، محصولش عاشورا بود که برداشت . می خوریم از آن میوه ما تا هم اکنون و آن هر روز می افزاید مجنون بر مجنون. ساخت ده روزی به نام مُحَرَم،‌یکی در هیئت یکی در در محفل یکی در بهشت یکی که ندارد اعتقادی در جهنم ، یکی در خواب یکی تا صبح بیدار یکی خسته یکی توشه بسته در انتظار ، یکی بر بام یا حسین(ع) می کند عَلَم، یکی مانند من دستی می برد بر قلم، یکی روضه و نذر بر پا می کند یکی بساط گناه بر جا می کند. خدا آمد و رنگ های شهر را زیر خاک کرد ، لبخند را از روی لب ها پاک کرد. خدا با حسین(ع) بر عشق چوب حراج زد راه دنیا را برای مردم پُر از سراج کرد. ببین خدا در این روز ها چه می کند!چگونه می نازد! خود می سازد و خود بر آن می تازد.خدا عاشورا را ساخت و حسین(ع)به آن پرداخت

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

 

چند حدیث در مورد انتظار فرج

امام زین العابدین (علیه السلام):

«من ثبت على ولایتنا فى غیبة قائمنا، اعطاه الله أجر الف شهید مثل شهداء بدر و احد».

کشف الغمه، ج 3، ص 312.

هر که در دوران غیبت قائم ما، بر ولایت ما ثابت قدم باشد، خداوند پاداش هزار شهید مانند شهداى بدر و احد را به او عطا مى فرماید.

امام صادق (علیه السلام):

«المنتظر للثانى عشر کالشاهر سیفه بین یدى رسول الله صلى الله علیه و آله یذب عنه».

غیبت نعمانى، ص 41.

کسى که منتظر امام دوازدهم است مانند کسى است که در کنار رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و براى دفاع از آن حضرت شمشیر مى زند.

امام موسى کاظم (علیه السلام):

«طوبى لشیعتنا المتمسکین بحبّنا فى غیبة قائمنا، الثابتین على موالاتنا والبراءة من اعدائنا، اولئک منّا و نحن منهم، وقد رضوا بنا ائمة ورضینا بهم شیعة، طوبى لهم ثم طوبى لهم، هم والله معنا فى درجتنا یوم القیامة».

الزام الناصب، ص 68.

خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما بر محبت و ولایت ما و بیزارى از دشمنان ما پایدار ماندند، آنها از ماو ما از آنهائیم. و همانا آنان امامت ما را پذیرفتند، ما هم آنها را به عنوان شیعیان خود پذیرفتیم. خوشا به حال آنها و باز هم  خوشا به حال آنها، آنها به خدا قسم در درجه ما و در کنار ما در روز قیامت اند.

 

امام رضا (علیه السلام):

«ما أحسن الصبر و انتظار الفرج»

منتخب الاثر، ص 496.

چه بهتر است صبر کردن و انتظار فرج کشیدن.

امام جواد (علیه السلام):

«افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج»

غیبت نعمانى، ص 180.

برترین اعمال شیعیانمان، انتظار فرج است.

امام هادى (علیه السلام):

«لولا من یبقى بعد غیبة قائمکم من العلماء الداعین الیه، والدّالین علیه، والذّابین عن دینه بحُجج الله، والمنقذین للضعفاء من عبادالله من شباک ابلیس ومردته، لما بقى احد الا ارتد عن دین الله. ولکنهم یمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها، اولئک هم الافضلون عندالله عزوجل».

بحارالانوار، ج 51، ص 156.

اگر نه این بود که پس از غیبت قائم آل محمد، برخى از علما وجود دارند که به سوى او دعوت مى کنند و مردم را بهحضرتش سوق مى دهند و از دینش با استدلالهاى الهى حمایت مى کنند و ضعیفان از بندگان خدا را از افتادن در دام ابلیس و یارانش، رهایى مى بخشند، پس به تحقیق هیچ کس نمى ماند جز اینکه از دین خدا بر مى گشت. ولى آن عالمان زمان قلوب ضعفاى شیعه را مى گیرند همانگونه که ناخداى کشتى، سکّان و فرمان کشتى را مى گیرد و پس آنها نزد خداى عزوجل از همه برترند.

 
  • آشنای آسمان، گمنام زمین

ازمنظرامام باقرعلیه السلام درعصرغیبت،چشم به راه ظهورحضرت قائم علیه السلام بودن وانتظارحکومت آل محمدصلی الله علیه وآله راکشیدن ازعبادات شایسته وبرترمحسوب می شود.آن حضرت به نقل ازوجودمقدس نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله فرمود:« اَفْضَلُ الْعِبادَةِ انْتِظارُالْفَرَجِ؛» انتظار[پیروزىو]فرج[آل محمدصلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله] از برترین عبادات محسوب مى‏شود.»
چه خوش باشد که بعد از انتظارى
به امیدى رسد امیدوارى
بسم الله الرحمن الرحیم
انتظار چیست و متنظر واقعی کیست؟
تعریف: حقیقت انتظار آن است که انسان منتظر و چشم به راه، خود و محیطش را برای آمدن منتظر و منجی موعود آماده کند. این آمادگی بسته به فرد مورد انتظار، معنا و ارزش می‌یابد. برای مثال کسی که انتظار زائر بیت الله را می‌کشد و مسافر او از سفر مکه می‌آید، طبعا معنای انتظار برای او این است که خانه را مرتب کند و وسایل پذیرایی را فراهم سازد و... ، منتظر امام زمان(ع) نیز به کسی گفته می‌شود که خود را برای آمدن چنین بزرگ مردی آماده کند. و طبیعی است که باید خود را در گروه بندگان صالح قرار دهد، دین را در زندگی خود جاری سازد و دیگران و محیط را برای آمدنش مهیا کند. از این رو انتظار فرج بنا بر فرمایش پیامبر(ص) افضل اعمال است. و هر کس تلاش درونی او برای عبادت و عبودیت و کوشش بیرونی او برای زمینه سازی و جهت دهی مردم و محیط بیشتر باشد، موفق تر است.
اهمیت انتخاب موضوع:
من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسى باشم که طعمه شمشیرش خون ستمگران است؟.
من اگر آلوده و ناپاکم چگونه مى توانم منتظر انقلابى باشم که شعله اولش دامان آلودگان را مى گیرد
ارتشى که در انتظار جهاد(حمله به دشمن)بزرگى است آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى برد و روح انقلابى در آنها مى دمد و هر گونه نقطه ضعفى را اصلاح مى کند.
زیرا چگونگى «انتظار» همواره متناسب با هدفى است که در انتظار آن هستیم.
انتظار آمدن یک مسافر عادى از سفر،انتظار بازگشت یک دوست بسیار عزیز.
انتظار فرا رسیدن فصل چیدن میوه از درخت و درو کردن محصول.
هر یک از این انتظارها آمیخته با یک نوع آمادگى است، در یکى باید خانه را آماده کرد و وسائل پذیرائى فراهم ساخت، در دیگرى ابزار لازم، و داس و کمباین و...
اکنون فکر کنید آنها که انتظار قیام یک مصلح بزرگ جهانى را مى کشند در واقع انتظار انقلاب و دیگر گونى و تحولى را دارند که وسیعترین و اساسى ترین انقلابهاى انسانى در طول تاریخ بشر است.
انقلابى که بر خلاف انقلابهاى پیشین جنبه منطقه اى نداشته بلکه جهانی وهمگانی است و هم تمام شؤن و جوانب زندگى انسانها را شامل مى شود، انقلابى است سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و اخلاقى.
سئوال: انتظار در زمان غیبت امام زمان ،علیه السلام، چه معنایی دارد و مقصود از انتظار فرج چیست؟
پاسخ: فرج، یعنی نصرت و پیروزی و گشایش. مقصود از فرج، نصرت و پیروزی حکومت عدل علوی بر حکومتهای کفر و شرک و بیداد است. بنابراین، انتظار فرج، یعنی انتظار تحقق یافتن این آرمان بزرگ و جهانی است. و منتظر حقیقی، کسی است که حقیقتاً، خواهان تشکیل چنین حکومتی باشد. 
این خواسته، آن گاه جدی و راست است که شخص منتظر، عامل به عدل و گریزان از ستم و تباهی باشد و گرنه، انتظار فرج، در حد یک ادعا و شعار بی محتوا باقی خواهد بود. از این رو، در روایات آمده است که انتظار فرج، خود فرج است؛ زیرا، کسی که حقیقتاً منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تاسیس حکومت عدل گستر او است، زندگی خود را بر پایه ی عدل و داد استوار می سازد و او، انسانی است که حضور و غیبت امام، در نحوه ی رفتار و سیر و سلوک اش تفاوتی ندارد و قبل از تشکیل حکومت عدل او، چنین حکومتی را در زندگی خود پایدار ساخته است. 
بنابراین، انتظار فرج حقیقی، ریشه در معرفت به حق و عدل و ایمان و عشق به آن دارد و آثار آن نیز در عمل نمایان می گردد و چنین حقیقت اصیل و عمیقی، با لفظ و شعار به دست نمی آید و با بی تفاوتی و بی اعتنایی نسبت به مقدسات دینی و رسالت های انسانی، در تعارض و تناقض است . از این جا، نادرستی یک تفسیر از انتظار فرج روشن میشود؛ زیرا، بعضی، بر این تصور خام هستند که انتظار فرج، یعنی بی تفاوتی نسبت به آن چه در جوامع بشر می گذرد و دست روی دست گذاشتن به امید این که امام زمان ،علیه السلام، ظهور کند و آنان را اصلاح کند. انتظار فرج، تعهدآفرین و مسئولیت ساز است و با بی تفاوتی و بی اعتنایی به سرنوشت بشر و حقیقت و فضیلت، منافات دارد. 
انتظار فرج، یعنی 
الف) معرفت به امام معصوم و عادل و پیشوای فضیلت؛ 
ب) ایمان به امامت و قیادت رهبری الهی و عدالت پیشه؛
ت) عشق به عدالت و ارزشهای الهی وانسانی؛ 
ج) امید به آینده ای روشن و نویدبخش؛ 
د) تلاش برای برقراری حکومتی عدل پیشه و عدل گستر؛ 
و) رعایت موازین و قوانین دینی و اخلاقی؛ 
ز) داشتن روحیه ی تعهد و مسئولیت پذیری. 
این انتظار فرج است که بهترین اعمال و بهترین عبادت است و چنین منتظری ، مقامی عالی دارد و هرگاه در زمان غیبت از دنیا برود، به منزله ی کسانی است که پس از ظهور حضرت حجت ،علیه السلام، زنده و تحت فرمان او در راه خدا جهاد می کنند. (بحار الانوار، ج52، ص125 )
بطورخلاصله فلسفه انتظاربرسه بخش است:
ـ خود سازى فردى
ـ خود یاری هاى اجتماعى
ـ منتظران راستین در فساد محیط حل نمى شوند
پیامبر (صلى الله علیه وآله)فرمود: «افضل اعمال امتى انتظار الفرج من الله عزوجل؛بالاترین اعمال امت من انتظار فرج از ناحیه خدا کشیدن است»(1)
و در حدیث دیگرى از پیامبر (صلى الله علیه وآله) مى خوانیم «افضل العبادة انتظار الفرج»(2)
همچنین کسى از امام صادق (علیه السلام) پرسید چه مى گوئید درباره کسى که داراى ولایت پیشوایان است و انتظار ظهور حکومت حق را مى کشد و در این حال از دنیا مى رود؟
امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: هو بمنزلة من کان مع القائم فى فسطاطه ـ ثم سکت هنیئة ـ ثم قال هو کمن کان مع رسول الله!
« او همانند کسى است که با رهبر این انقلاب در خیمه او (ستاد فرماندهی او) بوده باشد ـ سپس کمى سکوت کرد ـ و فرمود: مانند کسى است که باپیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) در «مبارزاتش» همراه بوده است»(3)
برگرفته از کتاب: آفتاب من بتاب؛نوشته سیدعلی حسین درخشان

  • آشنای آسمان، گمنام زمین