روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق
بایگانی

۷ مطلب با موضوع «روایتگری» ثبت شده است

  • آشنای آسمان، گمنام زمین
jangenarm_nasr19.ir (1) jangenarm_nasr19.ir (2)
jangenarm_nasr19.ir (3) jangenarm_nasr19.ir (4)
jangenarm_nasr19.ir (5) jangenarm_nasr19.ir (6)
jangenarm_nasr19.ir (7) jangenarm_nasr19.ir (8)
jangenarm_nasr19.ir (9) jangenarm_nasr19.ir (10)
jangenarm_nasr19.ir (11) jangenarm_nasr19.ir (12)
jangenarm_nasr19.ir (13) jangenarm_nasr19.ir (14)
jangenarm_nasr19.ir (15) jangenarm_nasr19.ir (16)
jangenarm_nasr19.ir (17) jangenarm_nasr19.ir (18)
jangenarm_nasr19.ir (19) jangenarm_nasr19.ir (20)
jangenarm_nasr19.ir (21) jangenarm_nasr19.ir (22)
jangenarm_nasr19.ir (23) jangenarm_nasr19.ir (24)
jangenarm_nasr19.ir (25) jangenarm_nasr19.ir (26)
jangenarm_nasr19.ir (27) jangenarm_nasr19.ir (28)
jangenarm_nasr19.ir (29) jangenarm_nasr19.ir (30)

 

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

بسم الله الرحمن الرحیم
صدام؛تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست!


(دیدن برخی از تصاویر این نوشته برای افراد زیر۱۳سال توصیه نمیشود)
برای آنها که حوصله ی  تحقیق درباره جنگ تحمیلی را ندارند
برای آگاهی از علل شروع جنگ به لایه های پنهان جنگ۱ مراجعه فرمایید
وفیق السامرایی(مسئول بخش ایران در استخبارات(اطلاعات) عراق:
“راس ساعت دوازده روز سپتامبر ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹صد و نود و دو فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق،به طرف اهدافشان در داخل خاک ایران در آمدند .در همین لحظه فرمانده کل قوا،صدام حسین در حالی که چفیه ی قرمز رنگ به سر داشت و نوار فشنگ به دور کمر خود بسته بود،بی آنکه درجات نظامی اش را نصب کرده باشد،وارد اتاق عملیات شد.

“عدنان خیر الله”وزیر دفاع:((سرور من !جوانها بیست دقیقه قبل به پرواز درآمدند))
صدام :((تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست.))“
به جرئت می توان این اقدام صدام(آغاز جنگ با حمله ی سنگین هوایی)را تقلید از استراتژی نظامی اسرائیل در حمله برق آسا و کوبنده هوایی به فرودگاهها و هواپیماهای مصر، سوریه و اردن در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل و به ثمر نشستن نتایج چشمگیر آن دانست که صدام  می خواست همان نتایج را اینبار برای خود رقم بزند.
بعد از صدای بمباران هوایی اولین صدایی که خبر ازشروع جنگ میداد پیامی بود که آغشته به خش خش از رادیو شنیده میشد:
“دولت دست نشانده و مزدور عراق تجاوز هوایی را به حریم جمهوری اسلامی ایران آغازکرد و به چند پایگاه هوایی حمله نموده‌است. ما تاکنون نخواسته بودیم حمله کنیم اما ارتش جمهوری اسلامی تجاوز این بعثی‌های دست نشانده را تحمل نمی‌کند و درس تلخی به صدام خواهد داد.“
صدای گوینده رسمی رادیو نبود بلکه صدای نماینده ی امام(ره)در سپاه بود و این نماینده نیز کسی جز سید علی خامنه ای نبود.

اولین شکار جنگنده های عراقی پایگاه های هوایی ایران بودند که مکان و زمان حمله به ترتیب عبارت بودند از:
ساعت یک و چهل و پنج دقیقه بعد از ظهر حمله به فرودگاه اهواز،  توسط ۶ میگ
ساعت بیست و دوازده دقیقه بعد از ظهر حمله به فرودگاه مهرآباد تهران، توسط ۴ میگ
ساعت دو و چهل پنج دقیقه به پایگاه نوژه،
ساعت چهارده و سی دقیقه با ۳ میگ به فرودگاه سنندج و مرکز سپاه،
با ۸ میگ به فرودگاه تبریز، پالایشگاه و نیروگاه
حمله با چند میگ به اسلام آباد و کرمانشاه و اصفهان.
با روی دادن این حملات دلاور مردان نیروی هوایی بیکار ننشستند و در پاسخی کوبنده تر بسیاری از مواضع مهم و استراتیژیک دشمن بعثی را منهدم کردند.از جمله خلبانان نیروی هوایی ایران به فاصله دو ساعت پس از بمباران عراقی‌ها،توانستند با هواپیماهای اف-۴ به پایگاه‌های الرشید در جنوب بغداد و شعیبه حمله کنند و خسارات عمده به این دو پایگاه وارد آورند. فردای آن روز  نیز خلبانان نیروی هوایی ایران با ۱۴۰ فروند هواپیمای بمب‌افکن به پرواز درآمدند و به پایگاه‌های هوایی و مراکز ارتباط و رادار نیروی هوایی عراق حمله نمودند.
بعد از حمله ی سنگین هوایی عراق و پاسخ نیروی هوایی ایران، نیروی های زمینی عراق از سه جبهه و در هر جبهه با یک سپاه یورش زمینی خود را آغاز کرد. سپاه اول از جبهه شمالی، سپاه دوم از جبهه میانی و سپاه سوم از جبهه جنوبی پیشروی سریع خود را آغاز کردند.
اما تنها عامل کاهنده ی زمانی که در معادلات صدام به میان نیامده بود مقاومت خودجوش غیور مردمان مناطق مرزی بود که با دادن تلفات سنگین و تجهیزات نظامی ناچیز همچون تفنگ ام۱ گاراند جلوی پیشروی سریع ارتش عراق را میگرفتند.و این اقدام علاوه بر جلوگیری از پیشروی سریع عراق زمینه ساز خرید وقت برای آماده شدن ارتش خودی در جهت مقابله با دشمن بعثی نیز می شد.
و تمام این مقاومت ها در حالی بود که مردم خرمشهر با دفاع۳۵روزه و به یادماندنیشان غیرت ایرانی را در حفظ این مرز و بوم به رخ جهانیان کشاندند.

در ایامی که نیروی زمینی عراق به پیشروی خود در خاک ایران ادامه می‌داد و در فاصله دو ماه از شروع جنگ زمینی، بیش از چهارده هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را تصرف کرده بود (شهرهای مرزی خرمشهر، سوسنگرد، بستان، مهران، دهلران، قصر شیرین، هویزه، نفت شهر، سومار، موسیان را به اشغال خود در آورد و شهرهای آبادان، اهواز، اندیمشک، دزفول، شوش و گیلان غرب را آماج توپخانه خود قرار می‌داد)و این نیروی هوایی ایران بود که با برتری خود در آسمان،و با پرواز در ارتفاع کم روی واحدهای نیروهای زرهی عراق و همچنین موشک های هدایت شونده ی هوا به زمین ماوریک منجر به انهدام زره پوشهای عراقی میشد و به این وسیله می توانست از سرعت پیشروی نیروی زمینی عراق، که تا فاصله ۱۰ کیلومتری اندیمشک و ۲۰ کیلومتری اهواز رسیده بود، بکاهد.
صدام که عملا نتوانسته بود با بمباران های سنگین هوایی روحیه ی مردم ایران را جهت ایجاد فشار بر روی دولتمردان تقویت کند و در عمل با سیل سنگین جمعیت زن و مرد،پیر و جوان که جهت مشارکت داوطلبانه در جبهه به وجود آمده بودند مواجه شده بود ۳۵۰۰ بار اقدام به استفاده ی وحشیانه از سلاح های شیمیایی و در سطح وسیع نمود.
و این اقدام بی رحمانه و عاجزانه ی عراق، ایران را با دادن بیش از۱۰۰,۰۰۰قربانی در رده ی بزرگترین قربانیان سلاح های کشتار جمعی قرار داد! از جمله شهرهایی که قبرستان بمب های شیمیایی و هزاران زن و کودک بی گناه شدند عبارتند از:
هلاله و نی خزر در ۵۰ کیلومتری غرب ایلام
شهر سردشت در ۷ تیر ۱۳۶۶ که فجیع‌ترین حمله شیمیایی در آنجا صورت گرفت
حلبچه در اسفند ۱۳۶۶که وحشیانه ترین و وسیع ترین مورد استفاده از جنگ افزارهای شیمیایی از زمان جنگ جهانی اول تاکنون به شمار می‌رود که حداقل ۵۰۰۰ تن از مردم کُرد و مسلمان این شهر را کشته و ۷۰۰۰ تَن دیگر را مجروح کرد.


بر اساس گزارشهای رسمی، گاز اعصاب باعث مرگ بیش از۲۰۰۰۰ سرباز ایرانی به صورت آنی می‌شد.و از۹۰۰۰۰ بازمانده این حملات ۵۰۰۰ نفر از آنها به طور مرتب به درمان نیاز دشت و در حدود ۱۰۰۰ نفر از آنان در بیمارستان ها بستری می‌شدند و هر لحظه با مرگ دست و پنجه نرم میکردند.و البته بسیاری دیگر نیز مورد اصابت گاز خردل بوده‌اند.
همچنین عراق گازهای شیمیایی را بر ضد غیرنظامیان، روستاییان و بیمارستان‌ها استفاده کرد که باعث مرگ بسیاری از آنان شد. علاوه بر این ۳۰۸ موشک عراقی در طی سالهای ۱۹۸۸-۱۹۸۰ بر ضد نواحی پر جمعیت ایران شلیک شد که باعث مرگ۱۲۹۳۱ نفر شد.و این در حالی بود که صدام علنا اقدام به گسترش ساخت آزمایشگاه های تولید سلاح های مهلک شیمیایی با همکاری آلمان می کرد تا جایی که این اقدامات، عراق را به یگانه دارنده ی بزرگترین کارخانه های تولید سلاح های شیمیایی جهان تبدیل کرد.
 گستاخی صدام و رژیم بعث و همچنین سکوت مجامع بین المللی به جایی رسیده بود که طارق عزیز رسما در جریان سفر سه روز خود به برزیل و بدون هیچ ترس و شرمی اعلام کرد:
“ما بارها از سلاح شیمیایی بر علیه ایران استفاده کردیم!”
در ۲۱ مارس ۱۹۸۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد اعلام کرد که «اعضای این شورا پس از تحقیقات کارشناسان به این نتیجه رسیدند که سلاح‌های شیمیایی در موارد زیادی توسط نیروهای عراقی بر ضد نظامیان ایرانی به کار برده شده‌است و اعضای شورای امنیت به شدت این اقدام عراق در ادامه دادن استفاده از سلاح‌های شیمیایی را محکوم می‌کنند.
که لازم به ذکر است  این تصمیم شورای امنیت با استفاده آمریکا از حق وتو خود لغو و به راحتی کنار گذاشته شد.
در پایان نیز نظر شما را به تصاویری تلخ از جنایت های صدام جلب میکنم.

 

 

 

پایان

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

بسم الله الرحمن الرحیم
این نوشتار که متعلق به  سایت نصر۱۹ می باشد، با بهره گیری از منابع مختلف، مطالبی مفید و خواندنی از ۸ سال دفاع مقدس را در قسمت های خلاصه ای گردآوری و در اختیار شما دوستان قرار داده است. امید است که این نوشته مورد خوشنودی شهدای عزیزمان قرار گیرد انشاالله…

قسمت اول
جنگ ایران و عراق که در بین اعراب با نام های قادسیه صدام و جنگ اول خلیج فارس شهرت دارد. در ۲۹شهریور ماه۱۳۵۹آغاز و تا مرداد۱۳۶۷ رخ داد. جنگی که یکی از فاجعه های تاریخی بشری در قرن۲۱ بود و بعد از جنگ ویتنام لقب طولانی ترین جنگ قرن بیست و یکم را کسب کرد.
در این جنگ  نه تنها عراق بلکه ۳۶ کشور بلوک شرق و غرب در برابر ایران صف کشیدند تا سرنگونی انقلاب اسلامی ایران را رقم بزنند. اما چه کسی می فهمد "ان تنصر الله ینصرکم و یثب اقدامکم" یعنی چه؟!
علل شروع جنگ
خام پنداری است که دلیل حمله عراق به ایران را تنها نپذیرفتن مسئله قرار داد مرزی۱۹۷۵  از سوی صدام دانست. این قرارا داد که عهدنامه ای در زمینه ی تعیین خطوط مرزی،به ویژه در مرز مشترک اروند رود بود، نمی توانست تنها دلیلی باشد که در ذهن صدام جرئت جسارت به خاک ایران را داده باشد.
جیمز بیل، کارشناس و تحلیلگر امریکایی خاورمیانه و خلیج فارس معتقد است دلیل اصلی شروع جنگ و مناقشات سیاسی قبل از آن را به طور کلی می‌توان در «تسلط یافتن بر خلیج فارس» دانست. صدام تصمیم داشت خود را به عنوان ژاندارم جدید این منطقه استراتژیک معرفی کند و از این طریق امتیازات سیاسی و اقتصادی فراوانی از کشورهای ثروتمند منطقه کسب کند.و تحقق این هدف نیز برای مصر و عربستان سعودی و سایر شیخ نشینهای منطقه چندان ناخوشایند نبود.


البته باید به دلایل جیمز بیل این نکته را نیز اضافه کرد که حمله عراق به ایران علاوه بر کشورهای ذکر شده برای کشور های دیگری از جمله ایالات متحده ی آمریکا، شوروی، انگلیس، آلمان، فرانسه و… نیز ناخوشایند نبود و بلکه خوشایند هم بود. زیرا علاوه بر رویکرد استعمار و سلطه گری،می توان دلایلی از جمله ترس از سیاست صدور انقلاب اسلامی به کشورهای زیر چکمه استعمار آنها را نام برد.
و مرور برخی از گفته های امام خمینی(ره) در اینجا دلیل قاطعی بر آنهاست:
"ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می کنیم چرا که انقلاب ما اسلامی است و تا بانگ « لا اله الا الله و محمد رسول الله » بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبران هست، ما هستیم"


"ما باید به شدت هرچه بیشتر انقلاب خود را به جهان صادر کنیم و این طرز فکر را که قادر به صدور انقلاب نیستیم، کنار بگذاریم؛…البته اینکه می‌گوییم انقلاب ما به همه جا صادر بشود، این معنی غلط را از آن برداشت نکنند که ما می‌خواهیم کشورگشایی کنیم. همه کشورها باید در محل خودشان باشند.
ما می‌خواهیم این چیزی که در ایران واقع شد و خودشان از ابرقدرت‌ها فاصله گرفتند و [نجات] دادند، دست آنها را از مخازن کوتاه کردند، این در همه ملت‌ها و در همه دولت‌ها انجام بشود. معنی صدور انقلاب این است که همه ملت‌ها و همه دولت‌ها بیدار شوند و خودشان را از این گرفتاری نجات بدهند"

به نظر نگارنده یکی از جواب های این سوال که چرا بسیاری از کشورهای عربی و شرقی یعنی حدود۳۶کشور و خصوصاً کشورهای عربی به استثتاء سوریه و لیبی به حمایت بی نظیر از رژیم عراق پرداختند ناشی از ترس شکل گیری انقلاب هایی نظیر انقلاب ایران در این کشورهاست. چیزی که با سیاست قدرت طلبی پادشاهان عرب و همچنین کوتاه شدن دست استعمارگران و حکام پنهان از ذخایر ملی آنها در تضاد بود.
اما به یاری خدا هجوم جمهوری اسلامی ایران آغاز شد و آن کابوس مهیب به واقعیت پیوست و  تفسیر آن جرقه های بیداری اسلامی است. امید است که کشور های در بند استکبار با عبور از دام های متعدد ثمره ی شیرین خود را به جهان تقدیم کنند.

در پایان نیز به دلایل دیگری از جمله  تشویق ها و حمایت های مکرر آمریکا از عراق برای حمله به ایران و دادن روحیه به صدام، تضعیف ساختار ارتش در داخل ایران،و همچنین اندیشه ی جداسازی خوزستان از سوی صدام،و… می توان اشاره کرد.
اما ریشه ی تمام این حمایت در کلید زیر نهفته است که:
طبق گفته طه یاسین رمضان نخست وزیر اسبق عراق در زمان جنگ تحمیلی؛
 

"این جنگ به خاطر قرار داد ۱۹۷۵ و یا چند صد کیلومر و نصف اروند نیست.این جنگ به خاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است"
پایان قسمت اول
لایه های پنهان جنگ۲را حتما بخوانید.
منابع:دانشنامه ویکیپدیا،ریشه های تهاجم،بنیاد حفظ ارزش های دفاع مقدس،روزنامه همشهری

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

در نخستین ماه‌های آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، شهر دزفول آماج حملات موشکی رژیم بعثی عراق بود و در این بین مناطق مرکزی شهر بیشتر از سایر نقاط مورد هدف قرار می گرفت . نکته‌ی جالب توجه آنجا بود که دفتر حزب جمهوری اسلامی در دزفول که دفتر مرکزی حزب در استان خوزستان هم به شمار می‌رفت ، در این منطقه قرار داشت و از این رو ما هر چند روز یک ‌بار شاهد این حملات موشکی بودیم .
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آن روزها در خوزستان بودند و به عنوان نماینده‌ی امام در وزارت دفاع در خط مقدم مقابله با نیروهای بعثی حضور داشتند . شهر دزفول در یک روز چندین مرحله مورد حمله موشکی قرار گرفت ؛ عراق از صبح تا شب چندین بار شهر را موشک‌ باران کرد . وضع به شدت بحرانی بود و تعداد زیادی از مردم بر اثر این حملات موشکی به شهادت رسیده و یا زخمی شدند . آیت‌الله خامنه‌ای در این روز در جبهه حضور داشتند و شب به دزفول آمدند و در پایگاه چهارم شکاری دزفول ماندند . این در حالی بود که شهر همچنان مورد هدف موشک‌های رژیم بعث بود و شب ، ۵ نقطه‌ی شهر مورد هدف موشک قرار گرفت که در این حملات حدود ۱۰۰ نفر شهید و ۲۵۰ تن مجروح شدند .
صبح روز بعد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به دفتر حزب آمدند تا از نزدیک اوضاع شهر را بررسی کنند . در همان نزدیکی حزب یک نانوایی بود که چند ساعت قبل مورد هدف موشک قرار گرفته بود و افرادی که در صف نان بودند شهید و یا زخمی شدند . صحنه‌ی به شدت رقت برانگیزی بود . پیکرهای سوخته و به خون غلتیده‌ای که نه سر داشتند و نه دست و نه پا ، قلب همه‌ی ما را به درد آورده بود . مردم آن منطقه که از حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مطلع شده بودند ، در مقابل دفتر حزب تجمع کرده و شعار جنگ جنگ تا پیروزی و موشک جواب موشک سر می‌دادند . آقا احساس کردند که در این شرایط باید از مردم تفقدی شود و از این رو فرموند که بهتر است به مسجدی در همین نزدیکی‌ها برویم تا من به عنوان نماینده‌ی امام (ره) با این مردم مقاوم همدردی کنم که این کار با توجه به موقعیت شهر از لحاظ امنیتی کار خطرناکی بود .


ایشان پیاده و در میان خیل جمعیتی که در مقابل دفتر حزب تجمع کرده بودند به سمت مسجد امام خمینی (ره) رفتند و در آنجا برای مردم مصیبت‌دیده صحبت کردند . بعدازظهر همان روز هم با حضور ایشان مجلس پرجمعیت دیگری در مسجد جامع تشکیل شد و شهید هاشمی‌نژاد که آن روزها در دزفول بودند و تعداد زیادی از علما و روحانیون شهر مثل مرحوم آیت‌الله قاضی و مرحوم مخبر دزفولی در جلسه حضور داشتند . ایشان در این جلسه برای مردم سخنرانی کرده و از صبر و استقامت آنان تجلیل نمودند ؛صحبت‌هایی که در تسکین دردها و آلام مردم دزفول مؤثر بود و باعث آرامش خاطر آنان شد.



از خاطرات محمدعلی امین‌راد ، مسئول وقت حزب جمهوری اسلامی در خوزستان .

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

آزادسازی سوسنگرد از جمله موفقیت‌های اثرگذار جنگ تحمیلی است . امیر سرلشگر محمد سلیمی ، فرمانده‌ی سابق ارتش جمهوری اسلامی ایران که آن زمان ریاست ستاد جنگ‌های نامنظم را برعهده داشت ، از روزهای حساس منتهی به آزادسازی سوسنگرد و نقش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این پیروزی می‌گوید :
۲۲ آبان ۱۳۵۹ ، ستوان اخوان به من زنگ زد و گفت : ما سخت در زیر آتش دشمن هستیم ، محاصره لحظه‌ به ‌لحظه بیشتر می‌شود و آذوقه‌ی ما هم تمام شده است . خواستم اول شرایط فعلی سوسنگرد را به شما بگویم و بعد هم در این بی‌آذوقه‌ای بگویم که تمام مغازه‌های سوسنگرد باز است ولی صاحبان آنها رفته‌اند . من نمی‌دانم اجازه دارم که بروم از این مغازه‌ها یک‌ مقدار بیسکویت و مواد غذایی بردارم یا نه . شما از حضرت آقا سؤال کنید که تکلیف من چیست؟ حضرت آقا برای اقامه‌ی نماز جمعه در تهران تشریف داشتند . به ستوان اخوان گفتم : از کجا تلفن می‌کنی؟ دیروز که سوسنگرد بمباران شد ؟ گفت : مقداری سیم گیر آوردم و از این تیرهای چوبی که برای تلفن بود بالا رفتم و این را وصل کردم . شما بگویید که تکلیف من چیست ؟
من صبح جمعه ، ۲۳ آبان با حضرت آقا تماس گرفتم . گزارش این افسر را به عرض ایشان رساندم . به ایشان عرض کردم : آن قولی که بنی‌صدر به شما داده بود و از سرهنگ قاسمی قول گرفته بودید که برای سوسنگرد تلاش‌هایی کنند و گشایشی به وجود بیاورند و فشار را از روی مردم بردارند ، بنی‌صدر این اجازه را به سرهنگ قاسمی نمی‌دهد . آن قولی که بنی‌صدر به شما داد ، عمل نشده است . این مطلب را به عرض حضرت آقا رساندم . ایشان ابتدا به منزل حضرت‌ امام (ره) تشریف ‌بردند و گزارش جنگ را به عرض ایشان ‌رساندند . از آن‌جا هم به شورای ‌عالی ‌دفاع رفتند و همین مطالب را در شورای‌‌ عالی دفاع مطرح فرمودند . بنی‌صدر در آن جلسه گفته بود که من دنبال کار هستم ، پیگیری می‌کنم و شما نگران نباشید . وقتی ما این را شنیدیم ، خیلی خوشحال شدیم .
روز ۲۴ ام گذشت . صبح روز ۲۵ ام ، حضرت آقا به اهواز تشریف آوردند . من گزارشی را به عرض ایشان رساندم و گفتم : وضع این‌طور است . بنی‌صدر به قول خود عمل نکرده است . این هم که در شورای‌ عالی دفاع به شما گفته که من اقدام می‌کنم ، در این ۴۸ ساعت ، من آثار و قرائنی از اقدام ندیده‌ام . اگر قرار است تیپ یا یگانی جابه‌جا شود ، قرائن‌ آن مشهود است . ما از حرکت دشمن در جبهه می‌فهمیم که استعداد آن چقدر است ، ترکیب آن چیست ، چه کاری می‌خواهد بکند . برآورد وضعیت می‌کنیم . من آثاری در این ۴۸ ساعت از این کار ندیدم .
حضرت آقا گوشی را برداشتند و با بنی‌صدر در اهواز صحبت کردند . به بنی‌صدر با تحکم ‌فرمودند : این وضع نمی‌شود ادامه پیدا کند . پس کِی می‌خواهید حرکت کنید ؟ این‌قدر زمان گذشت . بنی‌صدر گفت : بسیار خوب ، حرف شما را قبول دارم . شما به ستاد لشکر بروید و نیروهای آن‌جا را تشویق کنید . من هم دستور این کار را می‌دهم . حضرت آقا با خوشحالی گوشی را گذاشتند . نزدیک ظهر بود . نمازشان را خواندند و بعد از ظهر برای شرکت در جلسه‌ای به لشکر رفتند . چون من مأموریت داشتم ، دیگر در خدمت ایشان نبودم.  آقای دکتر چمران هم در منطقه نبود . سرهنگ قاسمی ، سرلشکر ظهیرنژاد (فرمانده‌ وقت نیروی زمینی) سرلشکر فلاحی (جانشین وقت ریاست ستاد مشترک) آقای غرضی (استاندار) و افراد دیگری هم بودند . از چگونگی آن جلسه خبری ندارم .
همان شب ایشان برگشتند و برای نماز مغرب به ستاد جنگ‌های نامنظم آمدند . پس از نماز ، من از ایشان سؤال کردم : داستان چه بود ؟ آن‌جا چه شد ؟ ایشان فرمودند : بحث زیادی شد . قرار شد دستور عملیاتی نوشته و صادر شود . گفتم : در بند مأموریت دستور عملیاتی چه قید شد ؟ فرمودند : در بند مأموریت آمده که لشکر ۹۲ اهواز مأموریت دارد در منطقه‌ی عمومی سوسنگرد ، تک کرده ، سوسنگرد را از محاصره خارج و محور سوسنگرد- حمیدیه- اهواز را تأمین کند .
دیدم که مأموریت بسیار خوبی است . گفتم : در بند تدبیر سازمان چه آمده ؟ فرمودند : قرار شد تیپ ۳ لشکر اهواز در شمال کرخه به آبادی سوهانیه بیاید و از آن‌جا با دشمن درگیر شود . تیپ‌ ۲ هم مأموریت دارد به عنوان تلاش اصلی .‌ تعدادی از نیرو‌های سپاه هم در میان آنها بودند . نیروهای جنگ‌های نامنظم هم در نوک حمله به عنوان خط‌شکن هستند و مأموریت فردا اجرا شود . گردان ۱۴۸ پیاده هم از مشهد آمده بود . یک گروهان زرهی هم از شیراز آمده بود . این را هم به آن تیپ مأمور کردند . گروه ۱۴۸ با عنوان احتیاط تیپ ، در منطقه‌ی اهواز بود .
خوشحال شدم و به حضرت آقا عرض کردم : چرا این مطالب را محکم بیان نمی‌کنید ؟ جلسه‌ی پُربرکتی داشتید . دستور عملیاتی را که فرمانده‌ لشکر می‌نویسد ، ما مُهروموم می‌کنیم و همان‌جا صادر می‌کنیم . ایشان فرمودند : نگرانی دارم . موارد زیادی تا به حال بوده که یک کار نظامی شروع شده ، به ‌جاهایی هم رسیده و نتایجی هم حاصل شده است ، اما اواخر کار بدون این‌که به نتیجه برسیم ، دستور آمده که متوقف شویم . یک چاهی کنده‌اند ، یک ‌متر مانده به آب برسد که می‌گویند بایستید . چرای آن معلوم نیست . می‌ترسم که این هم از همان سنخ باشد .
در همین گفت و شنود ، تلفن زنگ‌ زد . حضرت آقا گوشی را برداشتند . آقای اشراقی ، داماد امام بود و گفت : حضرت‌ امام سلام رساندند و فرمودند که اوضاع جنگ چطور است؟ حضرت آقا فرمودند : اوضاع جنگ این‌طور است که فردا قرار است یک عملیات سرنوشت‌ساز شروع شود ، اما من نگران هستم ؛ مگر این‌که حضرت‌ امام دستوری بدهند و ببینیم که چه کار باید بکنیم . آقای اشراقی بعد از ده دقیقه دوباره تلفن زد و گفت : این موضوع را به عرض امام رساندیم . ایشان مقرر فرمودند : تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود . در ضمن تیمسار فلاحی باید شخصاً مباشر در عملیات باشند . مباشر عملیات یعنی به عنوان چشم کسی که فرمان را صادر کرده ، تا عملیات را از نزدیک ببیند و نظارت کند و گزارش بدهد .
شب شده بود . نزدیک ساعت دوازده نیمه‌شب بود که آقای اشراقی این موضوع را اعلام کرد ، ولی حضرت آقا باز هم بسیار نگران بودند . از سوسنگرد و جاهای دیگر خبرهای ناگواری می‌آمد . همین که این کار نشود ، برای ایشان خیلی سنگین بود . ساعت دوازده شب رفتیم تا کمی استراحت کنیم . نزدیک به یک بامداد شده بود که آقای چمران آمد و ما را بیدار کرد و گفت که طرح به هم خورده است . بنی‌صدر دستور داده که تیپ ۲ فردا وارد عمل نشود . حضرت آقا بدون معطلی گوشی را برداشتند و با پاسگاه فرماندهی نیروی زمینی (مرحوم ظهیرنژاد) در دزفول تماس گرفتند . صحبت ایشان با مرحوم ظهیرنژاد خیلی جالب بود .
حضرت آقا از ایشان پرسیدند : شما برای چه این دستور را دادید ؟ جواب داد : من این دستور را ندادم . این دستور را بنی‌صدر داده است . بنی‌صدر گفته برای این‌که ‌کارهای مهم‌تری در اهواز داریم و این تیپ هم یک تیپ نادر و پرتوان است ؛ تیپ خوبی است . اگر این تیپ در عملیات فردا شرکت کند ، انهدام آن حتمی است . من به عنوان جانشین فرماندهی کل ‌قوا صلاح نمی‌دانم این تیپ آن‌جا منهدم شود . مرحوم ظهیرنژاد به حضرت آقا گفت : من هم باید دستور را اجرا کنم ، مگر این‌که خلاف آن صادر شود . حضرت آقا فرمودند : تا وقتی که خبر آن صادر شود ، به چیزی که می‌گویم گوش بده . این حرف قابل اعتنا نیست . به این حرف نمی‌توان توجه کرد . اصلاً این‌که می‌گویید تیپ منهدم می‌شود ، برای چه منهدم شود ؟ منهدم نخواهد شد . شما موظف هستید تیپ را از رده خارج نکنید . عین همان تصمیمی که در لشکر گرفته شده ، فردا عمل کنید . در ضمن حضرت‌ امام این امر را فرمودند . شما موظفید این امر را همین امشب به اطلاع بنی‌صدر برسانید . وقتی ایشان گوشی را گذاشتند ، دو دستور را صادر کردند . یکی برای فرماندهی لشکر ۹۲ و یکی هم برای جانشین ریاست ستاد مشترک .
 دستخط آقا و شهید چمران
حضرت آقا موقع برنامه‌ی سحر تحقیق کردند و معلوم شد که ساعت سه ، تیپ و بقیه‌ی رزمندگان با همان سازمانی که داشتند ، از منطقه‌ی تجمع حرکت کرده و از خط عبور کردند . از حدود ساعت پنج هم عملیات شروع شد . نیرو‌های جنگ‌های نامنظم هم رفته بودند . ساعت هشت صبح حضرت آقا آن‌جا چند ملاقات داشتند . از آن‌جا ما راه افتادیم که برویم و به جبهه بپیوندیم . در طول راه ، نیروهای احتیاط بودند . حضرت آقا پیاده می‌شدند و با آنها صحبت می‌کردند . واحدهای پشتیبانی هم بودند که به همین ترتیب با آنها صحبت می‌کردند و در جریان تلاش‌های آنها قرار می‌گرفتند .


ما از جاده‌ی حمیدیه – سوسنگرد که جاده‌ی خلوتی بود ، به ‌طرف سوسنگرد می‌رفتیم . درگیری هم زیاد بود . آتش دشمن در جنوب اجرا می‌شد ؛ بالای کرخه‌کور به طرف جنوب کرخه که این‌طرفِ جاده بود . ما هم در لندرور با حضرت آقا نشسته بودیم و به طرف سوسنگرد می‌رفتیم . آن‌ طرف جبهه ، مثلاً دو کیلومتری جبهه ، یک تانکر سوخت ایستاده بود . بلافاصله یک موشک هواپیما یا آتش توپخانه‌ به این تانکر اصابت کرد و تنور قطوری از دود و آتش به آسمان زبانه کشید که همین‌‌طور چشم‌ها به آن خیره مانده بود . راننده‌ هم برگشت که این صحنه را نگاه کند ؛ حدود ۱۰ یا ۲۰ ثانیه نگاه کرد . حضرت آقا فرمودند : تو کار خودت را بکن . در واقع این نگاه سبب شد که ما مقداری عقب‌تر بیفتیم . پس از این‌که کمی جلو رفتیم ، ناگهان یک موشک آرپی‌جی عراقی‌ها از فاصله‌ی یک ‌متری سطح جاده ، از جلوی ما رد شد . به هم نگاه کردیم ، بدون این‌که حرف بزنیم ، ولی یک دنیا حرف در این نگاه بود . إنَّ اللهَ یدافع عَن الّذینَ آمَنوا
ما به جبهه رسیدیم و دیدیم که سروصدا و صلواتی است . نیرو‌ها در دهانه‌ی ورود به سوسنگرد بودند . نیرو‌های جنگ‌های نامنظم شکار تانک می‌کردند . آتش‌های سوختن تانک‌ به چشم مشهود بود . بعد از مدتی خبر دادند که آقای چمران مجروح شده و ایشان را به بیمارستان برده‌اند . حضرت آقا فرمودند : برویم یک‌ سری به ایشان بزنیم . بحمدالله در ساعت ۱۴:۳۰ نیرو‌های ما وارد سوسنگرد شدند و بیش‌ از ۷۰۰ کشته و مجروح و تعدادی اسیر از عراقی‌ها گرفتند و چهار دستگاه تانک و شش دستگاه کامیون مهمات آنها را سالم به غنیمت گرفتند .
متن فوق برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای است و با اندکی تلخیص به مخاطبان نصر۱۹ معرفی شد .

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

اینجا سیم دلت به آسمان وصل می شود...

                              اینجا دل به شلمچه و فکه پرواز می کند...

اینجا روایت عشق است،روایت عاشقی،روایت رفتن وپشت پا به دنیا زدن،روایت پرستوها،روایت عشق

  • آشنای آسمان، گمنام زمین