روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق

هرچه می خواهد دل تنگت بگو

روایت عشق
بایگانی
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۵۷ ق.ظ

دست بالای دست – عباس احمدی

دست بالای دست – عباس احمدی
خط دوم شکست فرمانده ! احتمال شکست بسیار است
پس مهماتمان چه شد … سید ؟ هیچ امید هست؟ بسیار است
روزهای حماسه و ماسه ، بوی باروت و ام یک و ژ٣
داغ سیصد هزار لاله ی سرخ ؛ به گمانت کم است؟ بسیار است
دهه ی بی هویت هشتاد ، بام ها در تصرف بشقاب
داخل آلبومش ولی ، عطر دهه ی سرخ شصت بسیار است
چهره پشت نقاب ها خالی ، جیب ها پر ، خشاب ها خالی
گرچه دوران جاهلیت نیست ، مشرک و بت پرست بسیار است
ساکنان حضیض بالاشهر طعنه اش می زنند گاه اما
گاهی اوقات دره در اوج است ، ارتفاعات پست بسیار است
… دیشب آمد به خواب او سید ، دست او را فشرد با لبخند
گفت : من زودتر شهید شدم ، دست بالای دست بسیار است

  • آشنای آسمان، گمنام زمین

عباس

کربلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی